Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
to spin one's wheels
<idiom>
بدون نتیجه زحمت کشیدن
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
labour
زحمت کشیدن
toil
زحمت کشیدن
labored
زحمت کشیدن
labors
زحمت کشیدن
toiling
زحمت کشیدن
plodded
زحمت کشیدن
plods
زحمت کشیدن
plod
زحمت کشیدن
plodding
زحمت کشیدن
toiled
زحمت کشیدن
labor
زحمت کشیدن
trouble-free
<adj.>
بدون زحمت
problem-free
<adj.>
بدون زحمت
swink
زحمت کشیدن مشقت
burn the midnight oil
<idiom>
[زحمت زیاد کشیدن]
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
to labour
[British English]
در کار رنج بردن
[زحمت کشیدن ]
to labor
[American English]
در کار رنج بردن
[زحمت کشیدن ]
gravy train
منبع درامد بدون زحمت
gravy trains
منبع درامد بدون زحمت
vainly
بدون نتیجه
fruitlessly
بدون نتیجه
without respect to the result
بدون توجه به نتیجه
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
open loop system
مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
translation tables
جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
inconveniencing
زحمت
kiaugh
زحمت
inconveniences
زحمت
operose
زحمت کش
inconvenienced
زحمت
discomforts
زحمت
discomfiture
زحمت
inconvenience
زحمت
troublous
پر زحمت
drudges
زحمت کش
drudge
زحمت کش
laboursome
زحمت کش
to take pains
زحمت یا
suffers
زحمت
todo
زحمت
suffered
زحمت
suffer
زحمت
botheration
زحمت
painstaking
زحمت کش
long suffering
زحمت کش
eath
بی زحمت
sufferings
زحمت
pains
زحمت
pain
زحمت
hard working
زحمت کش
paining
زحمت
durdge
زحمت کش
suffring
زحمت
tug
زحمت
painstakingly
زحمت کش
tugs
زحمت
long-suffering
زحمت کش
tugging
زحمت
tugged
زحمت
discommodity
زحمت
laborious
زحمت کش
effortless
بی زحمت
effortlessly
بی زحمت
arduous
پر زحمت
discomfort
زحمت
fagger
زحمت کش
diligent
<adj.>
زحمت کش
hardworking
<adj.>
زحمت کش
industrious
<adj.>
زحمت کش
assiduous
<adj.>
زحمت کش
heavily
به زحمت
studious
<adj.>
زحمت کش
sedulous
<adj.>
زحمت کش
suffering
زحمت
perquisites
زحمت وهنرشخصی
labor
زحمت کوشش
to put a bout
زحمت دادن
cumbersome
مایه زحمت
(be) put out
<idiom>
اسباب زحمت
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
perquisite
زحمت وهنرشخصی
studiousness
زحمت کشی
discommode
زحمت دادن
mockery
زحمت بیهوده
long suffering
زحمت کشی
agreat d. of trouble
بسی زحمت
trouble
مزاحمت زحمت
painfulness
زحمت سختی
bothered
مایه زحمت
inconvenienced
اسباب زحمت
inconveniences
اسباب زحمت
bothering
مایه زحمت
inconveniencing
اسباب زحمت
bothers
مایه زحمت
troubles
مزاحمت زحمت
lostlabour
زحمت بیخود
difficulty
اشکال زحمت
difficulties
اشکال زحمت
pains
زحمت دادن به
productive of annoyance
باعث زحمت
paining
زحمت دادن به
pain
زحمت دادن به
troubling
مزاحمت زحمت
bother
مایه زحمت
cumbrous
مایه زحمت
labors
زحمت کوشش
labour
زحمت کوشش
Deduct it from my monthly salary .
زحمت را کم کردن
easier
بی زحمت اسوده
if it is inconvenient for you
زحمت است زحمت است
travail
رنج زحمت
easiest
بی زحمت اسوده
discommodity
اسباب زحمت
disburdenment
رفع زحمت
easy
بی زحمت اسوده
labored
زحمت کوشش
torment
ازار زحمت
tormenting
ازار زحمت
inconvenience
اسباب زحمت
tormented
ازار زحمت
torments
ازار زحمت
incumber
ایباب زحمت شدن
strike off
بی زحمت درست کردن
toiled
کار پر زحمت کشمکش
encumber
اسباب زحمت شدن
i wish to spqre you trouble
زحمت شما را کم کنم
strike off
بی زحمت ایجاد شدن
encumbrance
اسباب زحمت گرفتاری
encumbrances
اسباب زحمت گرفتاری
laboured
به زحمت درست شده
if you please
بیزحمت زحمت کشیده
toiling
کار پر زحمت کشمکش
encumbered
اسباب زحمت شدن
pesky
زحمت دهنده مزاحم
to put to inconvenience
اسباب زحمت شدن
encumbers
اسباب زحمت شدن
emcumber
اسباب زحمت شدن
productive of annoyance
زحمت رسان ازارنده
hach
درشکه کرایهای زحمت
encumbering
اسباب زحمت شدن
painstacking
زحمت سعی و کوشش
toil
کار پر زحمت کشمکش
take the trouble
<idiom>
ارزش زحمت را داشتن
cumbrous
اسباب زحمت پرزحمت
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
lay out oneself
بخود زحمت دادن
I'll trouble you to be quiet.
می شود بی زحمت حرف نزنی؟
troublemakers
موجد زحمت ودردسر اشوبگر
troublemaker
موجد زحمت ودردسر اشوبگر
Sorry to have troubled(inconvenienced)you.
خیلی می بخشید زحمت دادیم
elaborates
به زحمت ساختن دارای جزئیات
troubles
رنجه کردن زحمت دادن
troubling
رنجه کردن زحمت دادن
trouble
رنجه کردن زحمت دادن
i am sorry to trouble you
ببخشید اسباب زحمت شدم
to take trouble to do anything
زحمت کردن کاری را بخوددادن
elaborating
به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborate
به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborated
به زحمت ساختن دارای جزئیات
dragged
کشیدن بزور کشیدن
drag
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
bothers
زحمت دادن مخل اسایش شدن
I took a great deal of trouble over it.
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
bothering
زحمت دادن مخل اسایش شدن
bother
زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothered
زحمت دادن مخل اسایش شدن
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com