English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
endless بدون پایان
Search result with all words
continuous بدون پایان یابدون قط عی
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
Other Matches
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminated پایان دادن پایان یافتن
terminates پایان دادن پایان یافتن
terminate پایان دادن پایان یافتن
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
foreverness بی پایان
aeon بی پایان
forever بی پایان
to sit out تا پایان
abysm بی پایان
incessant پی در پی بی پایان
interminate بی پایان
unfinished بی پایان
never ending بی پایان
inconclusive بی پایان
finality پایان
unending بی پایان
decapoda ده پایان
never-ending بی پایان
infinite time بی پایان
issue [outcome] پایان
end پایان
ended پایان
ends پایان
limit پایان
finis پایان
eternities بی پایان
immortality بی پایان
eternality بی پایان
eternity بی پایان
perpetuity بی پایان
eternity بی پایان
sempiternity بی پایان
endless بی پایان
termination پایان
illimitable بی پایان
periods پایان
end line خط پایان
end all پایان
finish پایان
abyss بی پایان
abysses بی پایان
out <adv.> پایان
finishes پایان
finish line خط پایان
period پایان
fruition پایان
unbound بی پایان
illmitable بی پایان
hexapod شش پایان
initiator terminator پایان ده
cessation پایان
closes پایان
closer پایان
conclusions پایان
ending پایان
endings پایان
windup پایان
conclusion پایان
closest پایان
finallist پایان رس
bourne پایان
close پایان
point پایان
teleology پایان شناسی
end پایان یک دور
It's over. به پایان رسید.
surcease پایان استراحت
conclusion پایان یک چیز
conclusions پایان یک چیز
ended پایان یک دور
ends پایان یک دور
teleologist پایان شناس
past پایان یافته
thesis پایان نامه
fineless بی پایان کردن
year-end پایان سال
year-end سال پایان
eternal بی پایان دائمی
do away with <idiom> به پایان رساندن
follow through <idiom> به پایان رساندن
finitude پایان پذیری
theses پایان نامه
sequels نتیجه پایان
endless loop حلقه بی پایان
end mark علامت بی پایان
endnote پایان مدرک
eob پایان یک بلوک
eof پایان فایل
wind up پایان یافتن
wind up پایان دادن
eoj پایان کارob
sequel نتیجه پایان
terminating پایان بخش
terminating پایان دار
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
buzzer زنگ پایان
end of block پایان یک بلوک
termination پایان یابی
termination پایان دهی
come off پایان مسابقه
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
terminuse ad quem نقطه پایان
placing judge داور خط پایان
termination date تاریخ پایان
buzzers زنگ پایان
to bring to an end به پایان رساندن
time out <idiom> پایان وقت
dissertations پایان نامه
dissertation پایان نامه
interminable پایان ناپذیر
unceasing پایان ناپذیر
to see through به پایان رساندن
to see out به پایان رساندن
to come to a end به پایان رسیدن
terminable پایان یافتنی
on side پایان بازی
normal termination پایان عادی
irredeemable پایان ناپذیر
sustainable energy انرژی بی پایان
atrocious با شرارت بی پایان
rhizopod ریشه پایان
finishes پایان مسابقه
finish پایان مسابقه
over- پایان یافتن
godspeed پایان انجام
abend پایان غیرعادی
omniscience دانش بی پایان
ominscience دانش بی پایان
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
to turn out به پایان رسیدن
get through به پایان رساندن
over پایان یافتن
Over and out! پایان خبر !
jikan پایان وقت
Over and out! پایان اعلان !
harvest home پایان درو
get done with به پایان رساندن
interminableness پایان ناپذیری
inexhaustibility پایان نا پذیری
gastropod شکم پایان
subjunction افزایش در پایان
last a دم اخر پایان
to get oven به پایان رساندن
myriapoda هزار پایان
taped نوار خط پایان
sign off پایان دادن به
tape نوار خط پایان
get over به پایان رساندن
to go through with به پایان رساندن
tapes نوار خط پایان
i am through with my work کارم به پایان رسید
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
crash پایان عملیات کامپیوتر
grallatorial وابسته به دراز پایان
crashes پایان عملیات کامپیوتر
crashingly پایان عملیات کامپیوتر
exit interview مصاحبه پایان خدمت
final whistle سوت پایان [ورزش]
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
and there an end. و پایان وجود دارد.
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
finish tape نوار پایان مسابقه
zazen پایان استراحت نشسته
period نقطه پایان جمله
periods نقطه پایان جمله
finish yarn نوار پایان مسابقه
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
year-end وابسته به پایان سال
crashed پایان عملیات کامپیوتر
terminals واقع در نوک پایان
chutes دالان پایان دوصحرانوردی
crashing پایان عملیات کامپیوتر
point fund پاداش پایان فصل
post fix در پایان واژه چسباندن
postseason بعد از پایان فصل
terminating symbol نماد پایان بخش
get through به پایان رساندن گذراندن
full point نقطه پایان جمله
sit out تا پایان چیزی نشستن
to be over something به پایان رسیدن چیزی
postlude قطعه موسیقی پایان
teleologic وابسته به پایان شناسی
lift a blockade محاصره را پایان دادن
terminal واقع در نوک پایان
chute دالان پایان دوصحرانوردی
d. certificate ورقه پایان خدمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com