Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (6 milliseconds)
English	Persian
vituperation	بدگویی سرزنش
Other Matches
sail into	به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
denunciation	بدگویی
defamation	بدگویی
detraction	بدگویی
denunciations	بدگویی
vilification	بدگویی
obloquy	بدگویی
malediction	بدگویی
backbiting	بدگویی
speak ill of	بدگویی کردن از
denunciatory	وابسته به بدگویی و اتهام
vilified	بدگویی کردن بهتان زدن
vilify	بدگویی کردن بهتان زدن
vilifying	بدگویی کردن بهتان زدن
vilifies	بدگویی کردن بهتان زدن
bewary	بدگویی کردن از راز کسی را از روی عداوت فاش کردن
maledict	بدگویی کردن لعن کردن
remonstrance	سرزنش
reproofs	سرزنش
blames	سرزنش
repoach	سرزنش
blaming	سرزنش
reproof	سرزنش
blamed	سرزنش
condemnations	سرزنش
exprobration	سرزنش
railing	سرزنش
railings	سرزنش
reproaches	سرزنش
reproached	سرزنش
censuring	سرزنش
chastiesement	سرزنش
censures	سرزنش
censured	سرزنش
censure	سرزنش
expostulation	سرزنش
nagging	سرزنش
reproach	سرزنش
ratings	سرزنش
rating	سرزنش
rail	سرزنش
sneap	سرزنش
rocket [British E]	سرزنش
dressing-down	سرزنش
upbraiding	سرزنش
increpation	سرزنش
stinger	سرزنش
twit	سرزنش
condemnation	سرزنش
twits	سرزنش
blame	سرزنش
reprehension	سرزنش
reproaching	سرزنش
demerits	سرزنش
demerit	سرزنش
scolding	سرزنش
blameworthiness	شایستگی سرزنش
objurgatory	سرزنش امیز
blamable	سزاوار سرزنش
blamable	قابل سرزنش
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
call down	سرزنش کردن
blameful	سزاوار سرزنش
call over the coals	سرزنش کردن
to get a rocket [British E] <idiom>	سرزنش شدن
to get ticked off [British E] <idiom>	سرزنش شدن
talking to	سرزنش رسمی
talking-to	سرزنش رسمی
reprehensible	سزاوار سرزنش
reprehensible	سرزنش کردنی
irreproachable	سرزنش نکردنی
twitter	سرزنش کننده
twittered	سرزنش کننده
twittering	سرزنش کننده
twitters	سرزنش کننده
give it to <idiom>	سرزنش کردن
berating	سرزنش کردن
chid	سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom>	سرزنش کردن
threap	سرزنش کردن
repoachful	سرزنش امیز
taunter	سرزنش کننده
obloquy	سرزنش افترا
reprehend	سرزنش کردن
railer	سرزنش کننده
sneap	سرزنش کردن
rater	سرزنش کننده
scolder	سرزنش کننده
twittingly	سرزنش کنان
reprovingly	سرزنش کنان
reprovable	شایان سرزنش
to dress down	سرزنش کردن
tongue lash	سرزنش کردن
vituperate	سرزنش کردن
natters	سرزنش کردن
nattering	سرزنش کردن
dispraise	سرزنش کردن
nattered	سرزنش کردن
natter	سرزنش کردن
irreprehensible	سرزنش نکردنی
reproachless	سرزنش نکردنی
lash vt	سرزنش کردن
vituperatory	سرزنش امیز
objurgation	سرزنش سخت
vituperator	سرزنش کننده
vituperatively	سرزنش کنان
repoach	سرزنش کردن
raillery	سرزنش انتقاد
reproved	سرزنش کردن
reproves	سرزنش کردن
reproving	سرزنش کردن
upbraid	سرزنش کردن
upbraided	سرزنش کردن
upbraids	سرزنش کردن
censure	سرزنش کردن
censured	سرزنش کردن
censures	سرزنش کردن
censuring	سرزنش کردن
trounce	سرزنش کردن
trounced	سرزنش کردن
trounces	سرزنش کردن
reprove	سرزنش کردن
admonitions	سرزنش دوستانه
rebuke	سرزنش کردن
rebuked	سرزنش کردن
rebukes	سرزنش کردن
rebuking	سرزنش کردن
reprimand	سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش کردن
reprimanding	سرزنش کردن
reprimands	سرزنش کردن
haze	سرزنش کردن
sarcasm	ریشخند سرزنش
twit	سرزنش کردن
twits	سرزنش کردن
admonition	سرزنش دوستانه
trouncing	سرزنش کردن
berate	سرزنش کردن
chided	سرزنش کردن
berates	سرزنش کردن
chiding	سرزنش کردن
rap	سرزنش سخت
berated	سرزنش کردن
raps	سرزنش سخت
chide	سرزنش کردن
wigs	سرزنش کردن
wig	سرزنش کردن
chides	سرزنش کردن
wite	توهین سرزنش کردن
snub	کلفت وکوتاه سرزنش
reprimands	سرزنش وتوبیخ رسمی
snub	جلوگیری سرزنش کردن
snubbed	جلوگیری سرزنش کردن
snubbing	کلفت وکوتاه سرزنش
snubbing	جلوگیری سرزنش کردن
snubs	کلفت وکوتاه سرزنش
to read one a lecture	کسیرا سرزنش کردن
snubbed	کلفت وکوتاه سرزنش
to hall over the couls	سرزنش یا توبیخ کردن
reprimanding	سرزنش وتوبیخ رسمی
to drop on	سرزنش یاتنبیه کردن
snubs	جلوگیری سرزنش کردن
reprimand	سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanded	سرزنش وتوبیخ رسمی
to take somebody to task	کسی را سرزنش کردن
to chide somebody	کسی را سرزنش کردن
rebuke	توبیخ کردن سرزنش
reproof	سرزنش [اصطلاح روزمره]
censure	سرزنش [اصطلاح روزمره]
to tell somebody off	کسی را سرزنش کردن
rebuked	توبیخ کردن سرزنش
rebukes	توبیخ کردن سرزنش
rebuking	توبیخ کردن سرزنش
to tick somebody off [British E]	کسی را سرزنش کردن
finger-wagging	سرزنش [اصطلاح روزمره]
(on the) safe side <idiom>	سخت سرزنش کردن
renounce	سرزنش یا متهم کردن
bobs	سرزنش یا طعنه شوخی
pricks of conscience	سرزنش ها یا نیشهای وجدان
unimpeachable	غیر قابل سرزنش
expostulated	سرزنش دوستانه کردن
expostulates	سرزنش دوستانه کردن
scolds	زن غرولندو سرزنش کردن
expostulating	سرزنش دوستانه کردن
irreprovable	غیر قابل سرزنش
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
expostulate	سرزنش دوستانه کردن
countercheck	سرزنش وتوبیخ متقابل
chidden	صداکردن سرزنش کردن
scolded	زن غرولندو سرزنش کردن
scold	زن غرولندو سرزنش کردن
bob	سرزنش یا طعنه شوخی
bobbing	سرزنش یا طعنه شوخی
renounced	سرزنش یا متهم کردن
reproachfully	بطور سرزنش امیز
renounces	سرزنش یا متهم کردن
renouncer	سرزنش و انتقاد کننده
blameworthy	گناهکار سزاوار سرزنش
renouncing	سرزنش یا متهم کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com