Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (38 milliseconds)
English
Persian
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
Other Matches
uniting
متفق کردن
confederate
متفق کردن
unite
متفق کردن
confederates
متفق کردن
unites
متفق کردن
confederate
متفق کردن یا شدن
confederates
متفق کردن یا شدن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
fraternization
برادری
brotherhoods
برادری
brotherliness
برادری
fraternity
برادری
fraternities
برادری
brotherhood
برادری
fraternal love
دوستی برادری
fraternised
برادری دادن
fraternizing
برادری دادن
dizygotic
برادری برادروار
fraternize
برادری دادن
fraternises
برادری دادن
fraternized
برادری دادن
fraternizes
برادری دادن
fraternising
برادری دادن
united
متفق
at one
متفق
allied
متفق
confederate
متفق
confederates
متفق
brotherhood
انجمن برادری واخوت
brotherhoods
انجمن برادری واخوت
unanimous
متفق القول
unanimous
متفق الرای
hang together
متفق بودن
confederate
متفق موتلف
confederates
متفق موتلف
adheres
توافق داشتن متفق بودن
adhered
توافق داشتن متفق بودن
adhering
توافق داشتن متفق بودن
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
adhere
توافق داشتن متفق بودن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
retarding
کند ساختن معوق کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
provides
میسر ساختن تامین کردن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
provide
میسر ساختن تامین کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
franks
باطل کردن مصون ساختن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
recesses
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
recess
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
engraves
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
cark
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
engrave
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com