English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
English Persian
bigbrother برادر بزرگتر
Big Brother برادر بزرگتر
Other Matches
relatives برادر
Br برادر
brothers-in-law برادر زن
brother-in-law برادر زن
brother in law برادر زن
brorher in law برادر زن
brother in low برادر زن
fratricide برادر کش
brotherless بی برادر
fra برادر
brothers برادر
brother برادر
bru برادر
bro برادر
brother of full blood برادر تنی
brother of half blood برادر ناتنی
sisters-in-law خواهرشوهر زن برادر
sister-in-law خواهرشوهر زن برادر
half-brother برادر ناتنی
blood brothers برادر هم خون
blood brother برادر خوانده
blood brother برادر هم خون
blood brothers برادر خوانده
aaron برادر موسی
half-brothers برادر ناتنی
foster brother برادر رضاعی
full blood برادر ابوینی
full blood برادر تنی
half brother برادر ناتنی
nepew پسر برادر
sib برادر یا خواهر
uterine brother برادر امی
siblings برادر یاخواهر
nephews پسر برادر
nephew پسر برادر
fratricide برادر کشی
sibling برادر یاخواهر
My younger brother and sister . برادر وخواهر کوچک من
fraternal برادر وار ائتلافی
grand nephew نوه برادر یا خواهر
imeant his brother مقصودم برادر اوست
half-brother برادر امی یا ابی
nieces دختر برادر یا خواهر
niece دختر برادر یا خواهر
grand niece نوه برادر یا خواهر
sister in law خواهر شوهر زن برادر
half-brothers برادر امی یا ابی
half blood brother برادر امی یا ابوی
grandniece نوه برادر یا خواهر
grandnephew نوه برادر یا خواهر
majored بزرگتر
seniors بزرگتر
majoring بزرگتر
nonus بزرگتر
headman بزرگتر
major بزرگتر
pre eminent بزرگتر
elder بزرگتر
senior بزرگتر
greater than بزرگتر از
doyens بزرگتر
greater بزرگتر
Sr بزرگتر
doyen بزرگتر
bigger بزرگتر
gt بزرگتر از
headmen بزرگتر
billies برادر مخفف نام william
billy برادر مخفف نام william
superior number عدد بزرگتر
ge بزرگتر از یا برابر با
majordomo بزرگتر خانه
doubled دو برابر بزرگتر
samuel sen سموئیل بزرگتر
paramount برتر بزرگتر
macronucleus هسته بزرگتر
brown major براون بزرگتر
over size بزرگتر از اندازه
oversize بزرگتر از اندازه
doubled up دو برابر بزرگتر
expand بزرگتر کردن
expanding بزرگتر کردن
increase بزرگتر شدن
increased بزرگتر شدن
increases بزرگتر شدن
expands بزرگتر کردن
double دو برابر بزرگتر
You are sure a dead ringer for muy brother. تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
repotting در گلدان بزرگتر کاشتن
repots در گلدان بزرگتر کاشتن
repot در گلدان بزرگتر کاشتن
macronucleus هسته سلولی بزرگتر
whopper از اندازه بزرگتر عظیم
admedium lampholder سرپیچ بزرگتر از معمولی
whoppers از اندازه بزرگتر عظیم
feck سهم بزرگتر اکثریت
phases بخشی از فرآیند بزرگتر
phased بخشی از فرآیند بزرگتر
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
repotted در گلدان بزرگتر کاشتن
to increase [to, by] بزرگتر شدن [به مقدار]
Do you have anything bigger? آیا چیزی بزرگتر دارید؟
He wants to bite off more than he can chew. لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
macrogamete سلول جنسی ماده بزرگتر
positive ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
clouting هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouted هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
satellites کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
clouts هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
improper fraction کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
satellite کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
clout هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
His eye is bigger than his belly. <proverb> چشمش بزرگتر از شکمش مى باشد (یریص و پر خور).
overloads ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overloaded ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
overload ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
superscript ححرف کوچکی که بزرگتر از خط طبیعی حروف چاپ شود.
characteristically مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristic مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
add قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
overflows نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
overflowed نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
overflow نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carrying رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
serials مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serial مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
carried رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
chaining به این ترتیب برنامههای بزرگتر فرفیت حافظه نیز قابل اجرا هستند
milk disk دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milking machine ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
excesses کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
gains افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
excess کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
virtual فضایی که از حدود فیزیکی صفحه نمایش بزرگتر است و میتواند حاوی متن ,تصویر,پنجره و... باشد
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
gain افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gained افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
subset مجموعه کوچک داده ها که خود بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند
sub domain سطح دوم آدرس دهی در اینترنت که مربوط به نام سازمان در یک سازمان بزرگتر است
building block principle طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
brother in low برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
overlay کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlaying کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlays کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
affluent رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
brorher in law برادر شوهر شوهر خواهر
Mine is bigger than yours . مال من بزرگتر از مال تو است ؟
surrenders الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
surrender الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
surrendered الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
nepew پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com