English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
hold down برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
Other Matches
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
possessory right حق تصرف یا مالکیت
possession by title of ownership تصرف به عنوان مالکیت
mere right حق مالکیت بدون تصرف
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
hold down نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
prescription دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
possessing در تصرف داشتن
possesses در تصرف داشتن
possess در تصرف داشتن
to hold in fee تصرف مطلق داشتن در
in proof of برای اثبات
in order to prove برای اثبات
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
in proof of his statement برای اثبات گفته خود
ordeals امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeal امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
denationalization تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
apostrophes در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
apostrophe در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
tendered وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
his right of ownership lapsed حق مالکیت از او سلب شد حق مالکیت او ساقط شد
joint ownership اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
affirmatory کلمه اثبات عبارت اثبات
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
fee tail تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
res ipsa loquitur این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
separation of ownership and control جدائی مالکیت از کنترل جدائی مالکیت از مدیریت
committed اعزام داشتن برای
committing اعزام داشتن برای
commit اعزام داشتن برای
commits اعزام داشتن برای
get to <idiom> توانایی داشتن برای
to fear [for] ترس داشتن [بخاطر یا برای]
spare برای یدکی نگاه داشتن
spared برای یدکی نگاه داشتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> سود زیاد برای شخص داشتن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have connections رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
on easy street <idiom> پول کافی برای زندگی راحت داشتن
to have the kindness to help s لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
ampullae niche [طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
arresting gear قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
connects هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connect هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
Briefcase utility در ویندوز امکان مخصوصی برای به روز نگه داشتن فایلهای کامپیوتر قابل حمل یا PC
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
collimate تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
ciphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cipher مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
dominion حق مالکیت
proprietorial right حق مالکیت
ownership right حق مالکیت
acquisition مالکیت
possession مالکیت
acquisitions مالکیت
right of ownership حق مالکیت
proprietorship مالکیت
propritorship مالکیت
dominium مالکیت
ownership حق مالکیت
ownership مالکیت
support حق مالکیت
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
personal ownership مالکیت شخصی
possessory title سمت مالکیت
possessory title عنوان مالکیت
possessory action دعوی مالکیت
villeinage مالکیت رعیت
gen حالت مالکیت
alienation انتقال مالکیت
estate in common مالکیت مشاع
title deed سند مالکیت
ownership and management مالکیت و مدیریت
ascription تصدیق مالکیت
asset ownership مالکیت دارائی
joint ownership مالکیت اشتراکی
collective ownership مالکیت مشاع
collective ownership مالکیت جمعی
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
muniment of title دلیل مالکیت
joint ownership مالکیت مشاع
joint ownership مالکیت مشترک
documents of title سند مالکیت
accession شرکت در مالکیت
individual ownership مالکیت فردی
expropriation سلب مالکیت
document of title سند مالکیت
dispossession سلب مالکیت
public domain مالکیت دولتی
public ownership مالکیت دولتی
literary property حق مالکیت ادبی
private ownership مالکیت خصوصی
confusion مالکیت ما فی الذمه
reconversion اعاده مالکیت
title deed اسناد مالکیت
retention of title حفظ مالکیت
retention of title ضبط مالکیت
state enterprise مالکیت دولتی
root of title منشاء مالکیت
private property مالکیت خصوصی
title deed قباله مالکیت
title deeds سند مالکیت
public ownership مالکیت عمومی
qualified property مالکیت محدود
condominium مالکیت مشترک
property rights حقوق مالکیت
condominiums مالکیت مشترک
title of territory مالکیت اقلیم
title مستند مالکیت
seisin مالکیت اراضی
titles مستند مالکیت
slaveholding مالکیت برده
public ownership مالکیت دولتی
special property مالکیت خاص
praivate ownership مالکیت خصوصی
state ownership مالکیت دولتی
vindication اثبات
positivity اثبات
substantiation اثبات
subantiation اثبات
positiveness اثبات
showed اثبات
proofs اثبات
ascertainment اثبات
agument اثبات
demonstrations اثبات
shows اثبات
assertion اثبات
demonstration اثبات
show اثبات
proving اثبات
proof اثبات
verification اثبات
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
title-holders صاحب سند مالکیت
white elephant <idiom> ثروت یا مالکیت بیفایده
collectivity مالکیت اشتراکی جمع
share certificate گواهی مالکیت سهام
repossess مالکیت مجدد یافتن
title of territory مالکیت قلمرو کشور
repossessed مالکیت مجدد یافتن
estate in common اشتراک در مالکیت زمین
entitled to owver ship دارای حق مالکیت است
repossessing مالکیت مجدد یافتن
replevin دعوی اعاده مالکیت
title-holder صاحب سند مالکیت
beneficial ownership مالکیت به نسبت منافع
prescriptive right or title حق مالکیت از راه مرورزمان
expropriated سلب مالکیت کردن از
possessory action دعوی اعاده مالکیت
expropriates سلب مالکیت کردن از
passing the ownership مالکیت مافی الذمه
expropriating سلب مالکیت کردن از
prescriptive right حق مالکیت از طریق مرورزمان
expropriate سلب مالکیت کردن از
demonstrator اثبات کننده
theorem proving اثبات نظریه
supporting اثبات کردن
positivism اثبات گرایی
demonstration اثبات تجربی
corroborates اثبات کردن
demonstrations اثبات تجربی
affirmations تصدیق اثبات
verifiability اثبات پذیری
proven اثبات شده
demonstratively ازراه اثبات
provable قابل اثبات
hold up <idiom> اثبات حقیقت
demonstrators اثبات کننده
demonstrating اثبات کردن
deraign اثبات کردن
asserting اثبات کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com