Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English
Persian
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
Other Matches
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
constitutionalize
برای بهداشت مزاج گردش کردن
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
They were falling over one another to get petrol(gasoline).
برای خرید بنزین سرودست می شکستند
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
take over bid
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
Are you going out tonight?
امشب میروید بیرون
[برای گردش]
؟
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
torque
کارایی یک نیرو برای به گردش دراوردن جسم
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
wing heavy
تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
extensions
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extension
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
flowcharting symbol
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
multimedia
محصول ماکروسافت که امکان تولید برنامههای کاربردی چند رسانهای با استفاده از کتابخانه توابع برای کنترل گردش ویدیو
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
fixed pivot
محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
to make a purchase
خرید کردن
buys
خرید کردن
buy
خرید کردن
shops
کارخانه خرید کردن
buy in advance
پیش خرید کردن
overbuy
در خرید افراط کردن
handles
خرید و فروش کردن
handle
خرید و فروش کردن
purchases
خرید خریداری کردن
shop
کارخانه خرید کردن
purchase
خرید خریداری کردن
shopped
کارخانه خرید کردن
purchased
خرید خریداری کردن
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
rack
آویز فرش
[قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
perambulate
گردش کردن در
circulated
گردش کردن
roved
گردش کردن
itinerate
گردش کردن
circulate
گردش کردن
perambulates
گردش کردن در
to be in a whirl
گردش کردن
perambulating
گردش کردن در
to make an excursion
گردش کردن
roam
گردش کردن
roamed
گردش کردن
roaming
گردش کردن
roams
گردش کردن
revolve
گردش کردن
revolved
گردش کردن
revolves
گردش کردن
circulates
گردش کردن
perambulated
گردش کردن در
take a walk
گردش کردن
gander
: گردش کردن
rove
گردش کردن
promenade
گردش کردن
ganders
: گردش کردن
excurse
گردش کردن
roves
گردش کردن
to take a stroll
گردش کردن
to go for a stroll
گردش کردن
promenades
گردش کردن
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
to take a walk
گردش کردن یا رفتن
order
خرید سفارش خرید
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
walks
گردش کردن پیاده رفتن
walked
گردش کردن پیاده رفتن
walk
گردش کردن پیاده رفتن
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
movement
گردش جابجا کردن تحرک
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
to go places
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
trips
سفر کردن گردش کردن
trip
سفر کردن گردش کردن
tripped
سفر کردن گردش کردن
store
فروشگاه
canteens
فروشگاه
shopped
فروشگاه
shops
فروشگاه
salesroom
فروشگاه
shop
فروشگاه
storing
فروشگاه
canteen
فروشگاه
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
computer store
فروشگاه کامپیوتر
army stores
فروشگاه ارتش
hypermarkets
فروشگاه بسیاربزرگ
department stores
فروشگاه بزرگ
supermarket
فروشگاه بزرگ
hypermarket
فروشگاه بسیاربزرگ
outlets
دررو فروشگاه
outlet
دررو فروشگاه
department store
فروشگاه بزرگ
supermarkets
فروشگاه بزرگ
sea stores
فروشگاه دریایی
ship's service
فروشگاه ناو
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
canteen
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
off-licences
فروشگاه نوشابههای الکلی
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
canteens
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
off-licence
فروشگاه نوشابههای الکلی
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
demonetization
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
quartermaster
فروشگاه وسایل سررشته داری
commissary
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
post exchange
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
quartermasters
فروشگاه وسایل سررشته داری
exchanged
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanging
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
commissaries
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
exchanges
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchange
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
certificate of gains or losses
سند مصدق سود و زیان فروشگاه
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
floorwalker
بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
canteens
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
canteen
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
storewide
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
general stores
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
chain stores
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
demonetization
خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leaders
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
procurement
خرید
purchases
خرید
buying
خرید
bondwoman
زن زر خرید
purchased
خرید
purchasing
خرید
purchase
خرید
bond servant
زر خرید
underwrite
خرید
underwrites
خرید
underwriting
خرید
underwritten
خرید
underwrote
خرید
shopping
خرید
buys
خرید
buy
خرید
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
bulk buying
خرید فله
local procurement
خرید محلی
open purchase
خرید ازاد
futures exchange
خرید اتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com