English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
English Persian
abjure برای همیشه ترک گفتن
abjured برای همیشه ترک گفتن
abjures برای همیشه ترک گفتن
abjuring برای همیشه ترک گفتن
Other Matches
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
once and for all <idiom> برای همیشه
for good برای همیشه
sempiternity برای همیشه
aeon برای همیشه
forever برای همیشه
perpetuity برای همیشه
foreverness برای همیشه
eternity برای همیشه
adinfinitum برای همیشه
eternality برای همیشه
forever برای همیشه
infinite time برای همیشه
ay برای همیشه
ad infinitum برای همیشه
forever and a day <idiom> برای همیشه
evermore برای همیشه
immortality برای همیشه
sinedie برای همیشه
for keeps <idiom> تا ابد ،برای همیشه
for good <idiom> برای همیشه ،پایدار
temporarily برای زمان مشخص یا نه همیشه
She is always making trouble for her friends. همیشه برای دوستانش درد سر بوده
on tap <adj.> همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
It is yours for keeps . این برای همیشه پیش خودت باشد
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permanently انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
manual alphabet برای سخن گفتن با کران
evergreens همیشه سبز همیشه بهار
everblooming همیشه بهار همیشه شکوفا
evergreen همیشه سبز همیشه بهار
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to mumble [away] to oneself برای خودشان زیر لب سخن گفتن
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
rah rah دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
hen and chickens همیشه بهار همیشه بهار باغی
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
year in year out همیشه
evermore همیشه
eer همیشه
alway همیشه
for evermore همیشه
anytime <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
ever همیشه
everywhen همیشه
ever- همیشه
frequenter همیشه رو
always همیشه
at any time <adv.> همیشه
at all hours <adv.> همیشه
at all times همیشه
sempre همیشه
ayŠaye همیشه
incessantly همیشه
ay همیشه
for ever and aday همیشه
tippling همیشه نوشیدن
tippled همیشه نوشیدن
tipple همیشه نوشیدن
tipples همیشه نوشیدن
resident که همیشه درکامپیوتراست
stillest راکد همیشه
marigold گل همیشه بهار
marigolds گل همیشه بهار
as usual مانند همیشه
love lies bleeding گل همیشه بهار
stills راکد همیشه
as ever مانند همیشه
amaranth همیشه بهار
calendula گل همیشه بهار
still راکد همیشه
permafrost همیشه یخبسته
on tap <adj.> همیشه در دسترس
stiller راکد همیشه
insenescible همیشه جوان
dead load همیشه بار
immortally تا جاودان همیشه
residents که همیشه درکامپیوتراست
i have got him on my brain همیشه به اوفکر میکنم
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
japanese andromeda بوته همیشه سبزاسیایی
i always photograph badly عکس من همیشه بد در می اید
chucker پرتابگر همیشه خطازن
evergreen trees درختان همیشه سبز
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
positive definite matrix ماتریس همیشه مثبت
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
go steady <idiom> همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
Sara always wanted a puppy. سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
non scrollable که همیشه نمایش داده میشود.
she always had her way همیشه موافق میل اوعمل می شد
to get straight A's همه درسها را [همیشه] ۲۰ گرفتن
to pledge one's troth قول همیشه وفادار را دادن
I always fulfil my promises . من همیشه به قولم عمل می کنم
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
as ... as ever <adv.> آنطور ... مثل همیشه [سابق]
He always gives in to his wife. همیشه تسلیم زنش است
cast the first stone <idiom> همیشه آماده جنگیدن است
jitterbug آدم همیشه نگران و دلواپس
exceptional متفاوت ونه مثل همیشه
panicky person آدم همیشه نگران و دلواپس
nervous Nelly آدم همیشه نگران و دلواپس
perennially بطور ماندگاریا دائمی همیشه
I am always ready to help my friends. همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
eager beaver <idiom> شخص همیشه داوطلب کار اضافه
couch potato کسی که همیشه در خانه بیکار می نشیند
in a rut <idiom> همیشه کار مشابه انجام دادن
A bad workman always blames his tools. <proverb> کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
He has always lived there. او همیشه آنجا زندگی کرده است.
A constant guest is never welcome . <proverb> به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
date افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
dates افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
solids خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solid خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
He is trying to prove himself all the time. او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
he is always a little peculiar او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
danger warning level مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
window فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
douglas fir یک نوع گیاه همیشه بهار بلندی که در غرب امریکامی روید
window فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
He's always moaning that we use too much electricity. او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
clearance fit اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
hottest سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hot سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
resident داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
residents داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
absolute address مرجع صفحه گسترده که همیشه به یک خانه اشاره میکند حتی اگر به محل دیگر کپی شود
kratom [درختی همیشه بهار و در عین حال برگریز استوایی که از خانواده قهوه است و برگش مصرف داروئی دارد]
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
straight "A " student دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
adduse گفتن
to weep out گفتن
iteration گفتن
informing گفتن
pshaw اه گفتن
to tell a story گفتن
saith گفتن
informs گفتن
utterance گفتن
utterances گفتن
get out گفتن
mouths گفتن
mouthing گفتن
relates گفتن
mouthed گفتن
mouth گفتن
relate گفتن
inform گفتن
vituperate بد گفتن
tells گفتن
rehearsing گفتن
bubbles گفتن
viyuperate بد گفتن
bubbled گفتن
rehearsed گفتن
bubble گفتن
say گفتن
rehearse گفتن
telling-off گفتن
let out <idiom> گفتن
rehearses گفتن
utters گفتن
uttered گفتن
to give utterance to گفتن
tell گفتن
let (someone) know <idiom> گفتن
utter گفتن
says گفتن
bubbling گفتن
to sigh out با اه وحسرت گفتن
to put it on اغراق گفتن
to pull اغراق گفتن
to make a remark سخن گفتن
to throw the hatchet اغراق گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com