English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
Other Matches
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
lyke wake پاسبانی مرده در شب
patrol پاسبانی کردن پاسداری کردن
patrolled پاسبانی کردن پاسداری کردن
patrolling پاسبانی کردن پاسداری کردن
patrols پاسبانی کردن پاسداری کردن
searchingly گشتن
searches گشتن
searched گشتن
search گشتن
roaming گشتن
roamed گشتن
swivels گشتن
swivelled گشتن
to go about گشتن
to poke a bout ول گشتن
to fool about ول گشتن
to knock about ول گشتن
to muck a bout ول گشتن
strangle ول گشتن
roams گشتن
swivel گشتن
roam گشتن
putters ول گشتن
seach گشتن
sloshing ول گشتن
sloshes ول گشتن
slosh ول گشتن
go about گشتن
putter ول گشتن
puttered ول گشتن
puttering ول گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
seek گشتن
hang around ول گشتن
seeks گشتن
seeking گشتن
putters مهمل گشتن
puttering مهمل گشتن
trolls گشتن سراییدن
putter مهمل گشتن
grow شدن گشتن
puttered مهمل گشتن
to look for anything چیزی گشتن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
turns گشتن چرخیدن
to look for work پی کار گشتن
to rev up تند گشتن
trundling گشتن چرخیدن
troll گشتن سراییدن
trundle گشتن چرخیدن
trundled گشتن چرخیدن
fossick خوب گشتن
trundl غلتیدن گشتن
turn گشتن چرخیدن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
to turn round دور گشتن
grows شدن گشتن
circumvolve دور گشتن
to search for anything پی چیزی گشتن
trundles گشتن چرخیدن
orbit بدورمداری گشتن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
idle ازاد گشتن
orbited بدورمداری گشتن
idled ازاد گشتن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
idlest ازاد گشتن
ranksack خوب گشتن
to draw blank گشتن وچیزی
idles ازاد گشتن
orbits بدورمداری گشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
to search گشتن [جستجو کردن]
grabble با دست پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
orb بدور چیزی گشتن
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
prowled درپی شکار گشتن
prowling درپی شکار گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
prowls درپی شکار گشتن
goes گشتن رواج داشتن
go گشتن رواج داشتن
prowl درپی شکار گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
rolls غلت خوردن گشتن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
rolled غلت خوردن گشتن
roll غلت خوردن گشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
orbs بدور چیزی گشتن
slue بدور محورثابتی گشتن
revving تند گشتن دور برداشتن
revved تند گشتن دور برداشتن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
revs تند گشتن دور برداشتن
rev تند گشتن دور برداشتن
rotated دور محور خود گشتن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
rummage بهم زدن خوب گشتن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
rummages بهم زدن خوب گشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
rotates دور محور خود گشتن
rummaged بهم زدن خوب گشتن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
rotate دور محور خود گشتن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
orbs بدور مدار معینی گشتن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
orb بدور مدار معینی گشتن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
to grabble for anything چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
straggles سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
FDDI اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
HTTP دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
grammar امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com