Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
esker
برجستگی باریک و طویلی که ازرسوب سنگ ریزه یا شن درضمن جریان اب یخچال ایجادمیگردد
Other Matches
hash
ریزه ریزه کردن
thereinto
درضمن ان
connotative
درضمن
in the course of
درضمن
enpassant
درضمن تصادفا
coursed
درطی درضمن
meanwhile
درضمن در اثناء
courses
درطی درضمن
course
درطی درضمن
meantime
درضمن در اثناء
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
it puckered up in sewing
درضمن دوختن چین خورد
swath
ردیف باریک راه باریک
swathe
ردیف باریک راه باریک
swathes
ردیف باریک راه باریک
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
a fridge
یخچال
ice house
یخچال
glaciers
یخچال
icebox
یخچال
ice pond
یخچال
refrigerator
یخچال
icehouse
یخچال
refrigerators
یخچال
glacier
یخچال
iceboxes
یخچال
glacier
یخچال طبیعی
refrigerator
یخچال مصنوعی
frigidaire
یخچال برقی
englacial
عبورکننده از یخچال
refrigerators
یخچال مصنوعی
refrigerators
یخچال برقی
iceman
یخچال دار
refrigerator
یخچال برقی
food freezer
یخچال فریزر
glaciers
یخچال طبیعی
glacier snout
یخچال پوز
ice-house
[ساختمان یخچال مانند]
freezers
یخچال خیلی سرد
freezer
یخچال خیلی سرد
fridges
یخچال برقی سردخانه
frig
یخچال برقی سردخانه
fridge
یخچال برقی سردخانه
refrigeration
خنک کنی نگاهداشتن در یخچال
refrigerator vehicle
وسیله نقلیه یخچال دار
caveator
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
to snarf from the fridge
یواشکی تکه های کمی غذا از یخچال کش رفتن
reefers
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
to pilfer from the fridge
یواشکی تکه های کمی غذا از یخچال کش رفتن
reefer
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
tiny
ریزه
particle
ریزه
tinier
ریزه
tiniest
ریزه
bits
ریزه
bit
ریزه
minces
ریزه
detritus
ریزه
orts
ریزه
shiver
ریزه
shivered
ریزه
shivering
ریزه
particles
ریزه
tiddlier
ریزه
tiddliest
ریزه
teenier
ریزه
teeniest
ریزه
teeny
ریزه
tiddly
ریزه
mammock
ریزه
mote
ریزه
mince
ریزه
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
subdivisions
بخش ریزه
chip
ژتن ریزه
chips
ژتن ریزه
sabulous
دارای شن ریزه
subdivision
بخش ریزه
calyon
سنگ ریزه
noil
پشم ریزه
elegance
ریزه کاری
fallout
ریزه پرتوزا
gleanings
ریزه باقی
spillikin
ریزه استخوان
gleanings
ریزه فراری
gleaner
ریزه خور
snow flake
برف ریزه
pore
ریزه سوراخ
pores
ریزه سوراخ
grit blasting
سنگ ریزه
sherd
حزف ریزه
Lilliputian
ریزه اندام
petite
ریزه اندام
detail
ریزه کاری
to stab in the back
ریزه خوانی
quenelle
کوفته ریزه
fal lal
ریزه کاری
snowflakes
برف ریزه
snowflake
برف ریزه
animalcule
جانوار ریزه
radioactive fallout
ریزه پرتوزا
detailing
ریزه کاری
animalculum
جانور ریزه
atomic fallout
ریزه پرتوزا
delicacy of touch
ریزه کاری
puny
ریزه اندام
calion
سنگ ریزه
embossment
برجستگی
grossness
برجستگی
knobbly
پر از برجستگی
remerkableness
برجستگی
tuberculum
برجستگی
notbility
برجستگی
gland
برجستگی
glands
برجستگی
notability
برجستگی
convexity
برجستگی
prominence
برجستگی
rilievo
برجستگی
prosiliency
برجستگی
swell
برجستگی
colliculus
برجستگی
apophysis
برجستگی
bosses
برجستگی
pone
برجستگی
illustriousness
برجستگی
ness
برجستگی
pre eminence
برجستگی
bossing
برجستگی
snobs
برجستگی
illustrousness
برجستگی
bossed
برجستگی
snob
برجستگی
saliency
برجستگی
swells
برجستگی
picturesqueness
برجستگی
nose
برجستگی
noses
برجستگی
swelled
برجستگی
boss
برجستگی
salience
برجستگی
eminency
برجستگی
prominency
برجستگی
eminence
برجستگی
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
detail drawing
نقشه ریزه کاری
beads
کوچک و لاغر ریزه
bead
کوچک و لاغر ریزه
statuettes
تندیس ریزه اندام
statuette
تندیس ریزه اندام
midget
ریز اندام ریزه
midgets
ریز اندام ریزه
intricacy
تودرتویی ریزه کاری
rime
سرما ریزه پله
gravelly
دارای سنگ ریزه
hoarfrost
سرما ریزه پژه
intricacies
تودرتویی ریزه کاری
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
superior colliculus
برجستگی زبرین
stick-up
برجستگی داشتن
boss
گلمیج برجستگی
barrel cam
برجستگی طبلی
threads
شیار برجستگی
thread
شیار برجستگی
alto relievo
برجستگی زیاد
bosses
گلمیج برجستگی
bossed
گلمیج برجستگی
bossy
دارای برجستگی
contour line
خط برجستگی زمین
high relief
برجستگی زیاد
stick-ups
برجستگی داشتن
tuberculation
برجستگی یازگیل
stick up
برجستگی داشتن
outstand
برجستگی داشتن
inferior colliculus
برجستگی زیرین
height of rise
ارتفاع برجستگی
bossing
گلمیج برجستگی
bossiness
دارای برجستگی
raggle
یکی از شیارهای سنگتراشی ریزه
phagotroph
ریزه پرواره بیگانه خوار
tubercle
برجستگی روی استخوان
foofaraw
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com