English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
air brush برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
Other Matches
further اضافی زائد
furthering اضافی زائد
furthered اضافی زائد
furthers اضافی زائد
additionally بطور اضافی یا زائد
haustellate دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
folderol زائد ریشه یاحاشیه زائد
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
intermoleculary بین ذرات در داخل ذرات
dropper قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
droppers قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
surcharge هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharges هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
surcharges نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
surcharge نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
airlift service سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
expanded memory system کارت اضافی برای افزودن حافظه اضافی به IBM PC. حافظه از استاندارد EMS پیروی میکند
extra duty وفیفه اضافی ماموریت اضافی
haustellate مکنده
haustorial مکنده
exhauster مکنده
aspirator مکنده
suctorial مکنده
eductor مکنده
suction filter صافی مکنده
air ejector مکنده هوا
interphase transformer پیچک مکنده
exhaust fan بادبزن مکنده
suction hose شیلنگ مکنده
suction pipe لوله مکنده
suction pump تلمبه مکنده
suckers الت مکنده تولیدکردن
airbreathing missile موشک مکنده هوا
sand dredger ماشین مکنده ماسه
rostellum منقار مکنده شپش
sucker الت مکنده تولیدکردن
sucking louse شپش یا حشره مکنده
vaccum cleaner مکنده گرد و خاک
suction hose لوله پلاستیکی اب مکنده
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
lygus bug انواع حشرات کوچک مکنده
haustorium الت مکنده گیاه انگلی
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
haustellum الت مکنده حشرات یاسخت پوستان
variable inlet ورودی متغیر موتور مکنده هوا
holidays تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
telling مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
holiday تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
antiair warfare جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
air policing عملیات گشت زنی هوایی پاسوری هوایی در زمان صلح
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
line chief افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
i stay در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
broadcast controlled air interception نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
air delivery container جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
air sentinel گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
steer در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steers در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
recrementitious زائد
overplus زائد
extra- زائد
hypermetric زائد
extras زائد
extra زائد
intercalary زائد
superfluous زائد
ascititious زائد
surpluses زائد
tautologies زائد
tautology زائد
excrescential زائد
surplus زائد
dummy زائد
redundant زائد
dummies زائد
supervacaneous زائد
pigeon در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeons در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
air scoop چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
flak گلوله خودترکان ضد هوایی توپ پدافند هوایی
sleeve target هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
hyperbolas قسع زائد
waste product محصولات زائد
growth چیز زائد
formative حرف زائد
growths چیز زائد
superimposition تحمیل زائد
surplus gas گاز زائد
excrescency رشد زائد
bronchocele غده زائد
hyperbola قسع زائد
red tape تشریفات زائد
redundancies زائد فراوانی
waste زائد اتلاف
wastes زائد اتلاف
redundant equation معادله زائد
redundancy زائد فراوانی
eclipses گرفت
eclipsed گرفت
eclipse گرفت
eclipsing گرفت
fly through عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
air pilots خلبانان نیروی هوایی راهنمایان هوایی
air interdiction عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
air superiority برتری موقت هوایی رجحان هوایی
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
air suprmacy برتری کامل هوایی سیادت هوایی
supererogatory زائد بیش از حد لزوم
tankage مواد زائد کشتارگاه
periphrastic دارای الفاظ زائد
redundance حشووزوائد سخن زائد
pleonastic دارای سخن زائد
offal مواد زائد لاشه
hypercatalectic دارای هجای زائد
hypermetric دارای سبب زائد
data redundancy زائد بودن داده ها
dynamic dump رو گرفت پویا
solar eclipse گرفت خورشید
tethanus گرفت عضلانی
eclipe of the moon ماه گرفت
the wind rises بادوزیدن گرفت
lunar eclipse گرفت ماه
pares قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pare قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pared قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pleonasm حشو قبیح سخن زائد
redundant language سخن زائد یازیادی حشووزوائد
periphrasis استعمال واژه ها وعبارات زائد
weeded برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
weed برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
weeding برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
original که از آن می توان کپی گرفت
originals که از آن می توان کپی گرفت
he went his way راه خودراپیش گرفت
dump رو گرفت روبرداری کردن
he prospered in his business کارش بالا گرفت
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
since the outbreak of the war از روزی که جنگ در گرفت
the doctor bled me دکتراز من خون گرفت
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
polypous شبیه گوشت زائد ساقه دار
polypose شبیه گوشت زائد ساقه دار
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . نظرش را گرفت ( جلب کرد )
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
It was engraved on my mind . درزهنم نقش گرفت ( بست )
he talked himself hoarse انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
She had a heart attack . قلبش گرفت ( حمله قلبی )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
A surge of anger rushed over me . سرا پایم را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
A wave of anger swept over the entire world . موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
His wish was fulfI'lled. آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
He was granted a grade promotion. یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
carrier air group دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
air branch قسمت هوایی رسته هوایی
air material ماتریل هوایی وسایل هوایی
airs هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
notice to airmen اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
aired هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
splashing ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
air station ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
code panel رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
splash ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
melchizedek > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
ingredient ذرات
ingredients ذرات
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
Accidents wI'll happen. چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
tantalus تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
weight of solids وزن ذرات
intermolecular در داخل ذرات
particle physics فیزیک ذرات
planetesimal ذرات سیارهای
intermolecular بین ذرات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com