Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
flake
برفک زدن تلویزیون
flaked
برفک زدن تلویزیون
flaking
برفک زدن تلویزیون
Search result with all words
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
channel selector
انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
clutter
برفک
clutters
برفک
thrushes
برفک
aphtha
برفک
flecks
برفک
fleck
برفک
snow
برفک
snowed
برفک
snowing
برفک
snows
برفک
cluttered
برفک
thrush
برفک
frost
برفک سرمازدن
aphthoid
برفک وار
aphthoid
برفک مانند
frosts
برفک سرمازدن
clutter
برفک انداختن صفحه رادار
cluttered
برفک انداختن صفحه رادار
clutters
برفک انداختن صفحه رادار
tellies
تلویزیون
Goh Chok Tong
تلویزیون
goggle box
تلویزیون
a television
تلویزیون
telly
تلویزیون
faceplate
صفحه تلویزیون
educational television
تلویزیون اموزشی
color television
تلویزیون رنگی
channel selector
سلکتورکانالهای تلویزیون
screening, screenings
صفحه تلویزیون
screens
صفحه تلویزیون
television broadcasting station
فرستنده تلویزیون
vieming screen
صفحه تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
couch potatoes
معتاد به تلویزیون
TV
مخفف تلویزیون
TVs
مخفف تلویزیون
screened
صفحه تلویزیون
videoed
تلویزیونی تلویزیون
face
صفحه تلویزیون
videoing
تلویزیونی تلویزیون
channel
کانال تلویزیون
channels
کانال تلویزیون
channelled
کانال تلویزیون
closed circuit
تلویزیون مداربسته
closed circuits
تلویزیون مداربسته
videos
تلویزیونی تلویزیون
channeling
کانال تلویزیون
video
تلویزیونی تلویزیون
screen
صفحه تلویزیون
channeled
کانال تلویزیون
faces
صفحه تلویزیون
televises
با تلویزیون نشان دادن
televisor
بیننده برنامه تلویزیون
televised
با تلویزیون نشان دادن
televise
با تلویزیون نشان دادن
Color films(T. V).
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
The television flickers .
تصویر تلویزیون می لرزد
sequential color television
تلویزیون رنگی مرحلهای
spherical faceplate
صفحه محدب تلویزیون
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
televising
با تلویزیون نشان دادن
teleplay
نمایشنامه مخصوص تلویزیون
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
closed-circuit television
تلویزیون مدار بسته
closed circuit television
تلویزیون مدار بسته
cylindrical faceplate
صفحه استوانهای تلویزیون
image effect
اثر تصویر تلویزیون
neutral density faceplate
صفحه رنگی تلویزیون
picture
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictured
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictures
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
camcorder
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
juicer
متخصص نور در تلویزیون وتاتر
camcorders
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
screening
نمایش بر روی پرده تلویزیون
coherence
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial .
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
UHF
محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
teleran
دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
screened
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
pal
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
pals
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screening, screenings
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screens
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
ntsc
Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron
[American E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston
[British E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
teleprompter
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
He acquired kudos by appearing on television.
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
crt
وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue
دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke
هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
gobo
نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
videoing
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext
روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
panelist
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com