English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
Other Matches
diplomatic relations روابط سیاسی
severance of diaplomatic relations قطع روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
interruption of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
labor relations روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
civil military relations روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics علم سیاسی امور سیاسی
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
politic سیاسی نماینده سیاسی
relations روابط
marital relations روابط زناشویی
financial relations روابط مالی
social relations روابط اجتماعی
sexual relations روابط جنسی
disengagement متارکه روابط
economic relations روابط اقتصادی
public relations روابط عمومی
diplomatic relations روابط دیپلماتیک
termed روابط فصل
public affairs روابط عمومی
terming روابط فصل
rapporchment تجدید روابط
ideological relations روابط ارمانی
communal relationship روابط ناحیهای
paratactic فاقد روابط
industrial relations روابط صنعتی
space relations روابط فضایی
good relations روابط حسنه
term روابط فصل
break of relations قطع روابط کردن
good neigbourly relations روابط حسن همجواری
industrial relations روابط کارگر وکارفرما
ideological relations روابط ایده ئولوژیک
rapprochement ایجاد روابط حسنه
come to a rupture قطع روابط کردن
come to rupture قطع روابط کردن
phalanstery روابط تعاونی اجتماعی
flesh and blood <idiom> روابط نزیک داشتن
interstate relations روابط بین الدول
rupture of diplomatic relations قطع روابط دیپلماتیک
community relations قسمت روابط عمومی
means end relations روابط وسیله- هدف
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
amity روابط حسنه حسن تفاهم
electro magnetism علم روابط فیزیکی میان
international وابسته به روابط بین المللی
sociometry سنجش روابط افراد جامعه
psychophysics مبحث روابط روان وماده
internationals وابسته به روابط بین المللی
international economic relations روابط اقتصادی بین المللی
anthropology مبحث روابط انسان با خدا
The sever ones connections ( relation ) with someone . روابط خود را با کسی قطع کردن
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
dynamic relation روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
psychophysical وابسته بعلم روابط میان تن وروان
minnesota spacial relations test ازمون روابط فضایی مینه سوتا
interdenominational وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
entente روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
pragmatics مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
ententes cordiales روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
input output analysis تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
reconveyance اعاده مجدد
geopolitic علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
political سیاسی
politico سیاسی
politicos سیاسی
socio political سیاسی
diplomatic سیاسی
civil censorship سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
politico social سیاسی اجتماعی
politician مرد سیاسی
diplomatic corps هیات سیاسی
envoys فرستاده سیاسی
terror ادمکشی سیاسی
envoy فرستاده سیاسی
prisoners of state محبوسین سیاسی
prisoners of state زندانیان سیاسی
escapism انزوای سیاسی
refugee پناهنده سیاسی
public life زندگی سیاسی
terrorist ادمکش سیاسی
terrorists ادمکش سیاسی
politicians مرد سیاسی
politics اصول سیاسی
politically از لحاظ سیاسی
political propaganda تبلیغات سیاسی
state prisoners محبوسین سیاسی
political science علوم سیاسی
arithmetic , political اقتصاد سیاسی
political rights حقوق سیاسی
state prisoners زندانیان سیاسی
politico social سیاسی و اجتماعی
courier پیک سیاسی
asylum حق پناهندگی سیاسی
asylums حق پناهندگی سیاسی
political mission ماموریت سیاسی
anarchy بی ترتیبی سیاسی
political economy اتصاد سیاسی
political economy اقتصاد سیاسی
political offence جرم سیاسی
political offences جرائم سیاسی
political matters مسائل سیاسی
political isolation انزوای سیاسی
couriers پیک سیاسی
talk politics گفتگوی سیاسی
state criminals مجرمین سیاسی
state criminals مقصرین سیاسی
political mission هیئت سیاسی
terrors ادمکشی سیاسی
sociopolitical اجتماعی- سیاسی
political psychology روانشناسی سیاسی
political forces نیروهای سیاسی
diplomatic immunity مصونیت سیاسی
politic زندانی سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
diplomatic agent مامور سیاسی
current affairs رویدادهایاجتماعی و سیاسی
demarche اقدام سیاسی
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
refugees پناهنده سیاسی
diplomatic privileges امتیازات سیاسی
Political opponents . مخالفین سیاسی
diplomatic passport پاسپورت سیاسی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
political debate منازعه سیاسی
diplomatic mission هیئت سیاسی
ecclesia مجلس سیاسی
political debate بحث سیاسی
envoyship نمایندگان سیاسی
politicking فعالیت سیاسی
diplomatic passport تذکره سیاسی
diplomatic channels طرق سیاسی
roorbach اتهامات کذب سیاسی
politick جنبه سیاسی دادن به
roorback اتهامات کذب سیاسی
politically involved از لحاظ سیاسی پرتحرک
geopolitical وابسته به جغرافیای سیاسی
diplomatic bady هیات سیاسی نمایندگان
corps diplomatique هئیت نمایندگان سیاسی
political instability تزلزل یا نا استواری سیاسی
states سیاسی رسمی وضع
diplomat رجل سیاسی دیپلمات
stating سیاسی رسمی وضع
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
diplomats رجل سیاسی دیپلمات
diplomatic body هیات نمایندگان سیاسی
stated سیاسی رسمی وضع
politico military امور سیاسی نظامی
politico military عملیات سیاسی نظامی
political scientists ویژه گر علوم سیاسی
political scientist ویژه گر علوم سیاسی
non political offence جرم غیر سیاسی
neutralism حفظ بی طرفی سیاسی
to talk politics گفتگوی سیاسی کردن
neutral state حالت بی طرفی سیاسی
isopolity برابری در حقوق سیاسی
hanse اتحادیه بازرگانی یا سیاسی
old guard محافظه کار سیاسی
junto دسته بندی سیاسی
a newspaper's political affiliation وابستگی سیاسی روزنامه ها
Religious (political) fanaticism تعصبات مذهبی ( سیاسی )
titular charge daffaires متصدی شغل سیاسی
isonomy تساوی سیاسی و حقوقی
state- سیاسی رسمی وضع
stateman مرد سیاسی زمامدار
state سیاسی رسمی وضع
statesmen رجل سیاسی زمامدار
statesman رجل سیاسی زمامدار
diplomatic corps هیات نمایندگان سیاسی
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
Machiavellian وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
ecclesiast عضوانجمن سیاسی اتنیهای قدیم
asylum seeker درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
person seeking [political] asylum درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
dopester پیش بینی حوادث سیاسی
residentship نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
state of the realm طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
run scared <idiom> تلاش برای رقابت سیاسی
vigilantes پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
vigilante پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
henchmen هواه خواه سیاسی نوکر
henchman هواه خواه سیاسی نوکر
stability امنیت داخلی ثبات سیاسی
To ask for political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To seek political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
politics علم سیاست امور سیاسی
he is an influence in politics فلانی نفوذ سیاسی دارد
ward heeler کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
woman's rights حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com