Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (38 milliseconds)
English
Persian
program
برنامه ریزی کردن
programs
برنامه ریزی کردن
plan
برنامه ریزی کردن
plans
برنامه ریزی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
Search result with all words
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
Other Matches
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
programming
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
planning model
الگوی برنامه ریزی
financial planning
برنامه ریزی مالی
national planning
برنامه ریزی ملی
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
develop
برنامه ریزی و تولید
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
planning principles
اصول برنامه ریزی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
macroplanning
برنامه ریزی کلان
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
overall planning
برنامه ریزی کلی
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
ex ante
برنامه ریزی شده
planning horizon
مدت برنامه ریزی
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
programming methods
روشهای برنامه ریزی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
planning horizon
افق برنامه ریزی
develops
برنامه ریزی و تولید
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
planning system
نظام برنامه ریزی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
linear programming
برنامه ریزی خطی
programmed
برنامه ریزی شده
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
central planning
برنامه ریزی مرکزی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
family planning
برنامه ریزی خانواده
development planning
برنامه ریزی توسعه
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
state planning
برنامه ریزی دولتی
timing
برنامه ریزی زمانی
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
production planning
برنامه ریزی تولید
rural planning
برنامه ریزی روستائی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
product planning
برنامه ریزی محصولات
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
population planning
برنامه ریزی جمعیت
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD
سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
api
مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
graphics
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
masks
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
concurrent
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
modes
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
mode
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
constructed
طرح ریزی کردن
plan
طرح ریزی کردن
founds
قالب ریزی کردن
outlining
طرح ریزی کردن
contriving
طرح ریزی کردن
contrives
طرح ریزی کردن
plans
طرح ریزی کردن
contrived
طرح ریزی کردن
to fill up an excavation
خاک ریزی کردن
design
طرح ریزی کردن
outline
طرح ریزی کردن
outlined
طرح ریزی کردن
contrive
طرح ریزی کردن
construct
طرح ریزی کردن
constructing
طرح ریزی کردن
outlines
طرح ریزی کردن
constructs
طرح ریزی کردن
designs
طرح ریزی کردن
found
قالب ریزی کردن
structure
پی ریزی کردن ساختار
plots
طرح ریزی کردن
plot
طرح ریزی کردن
moulds
قالب ریزی کردن
To lay the foundation.
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
projects
طرح ریزی کردن
mold
قالب ریزی کردن
projected
طرح ریزی کردن
structuring
پی ریزی کردن ساختار
project
طرح ریزی کردن
embank
خاک ریزی کردن
structures
پی ریزی کردن ساختار
swage
قالب ریزی کردن
plotted
طرح ریزی کردن
molded
قالب ریزی کردن
molds
قالب ریزی کردن
mould
قالب ریزی کردن
moulded
قالب ریزی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com