English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
English Persian
electrostatic interaction برهم کنش الکترواستاتیکی
Other Matches
electrostatic الکترواستاتیکی
electrostatic storage انباره الکترواستاتیکی
electrostatic voltmeter ولتمتر الکترواستاتیکی
electrostatic repulsion دفع الکترواستاتیکی
electrostatic printer چاپگر الکترواستاتیکی
electrostatic attraction جاذبه الکترواستاتیکی
electrostatic plotter رسام الکترواستاتیکی
law of electrostatic attraction قانون جاذبه الکترواستاتیکی
electrostatic instrument دستگاه اندازه گیری الکترواستاتیکی
instrument for electrostatic screening دستگاه اندزه گیری با حفاظ الکترواستاتیکی
tangle در هم و برهم
in a tumble در هم برهم
tangles در هم و برهم
haywire در هم و برهم
discompose برهم زدن
derange برهم زدن
cramp hand writing خط درهم و برهم
bashes برهم زدن
at sixes and sevens درهم و برهم
higgledy-piggledy بطوردرهم برهم
higgledy-piggledy درهم برهم
disbandment برهم خوردگی
pell-mell درهم برهم
disturber برهم زننده
cramped درهم و برهم
in a bad order درهم برهم
elusory درهم برهم
olio درهم و برهم
olla اش درهم برهم
out of order درهم برهم
pasticcqo چیزدرهم برهم
pertubative برهم زننده
perturbable برهم زدنی
topsyturvy درهم برهم
unorganized درهم و برهم
topsy-turvy <idiom> درهم برهم
unsettle برهم زدن
disband برهم زدن
disbanding برهم زدن
disbands برهم زدن
bash برهم زدن
woebegone درهم و برهم
bashed برهم زدن
helter-skelters درهم برهم
helter-skelter درهم برهم
imbroglios درهم و برهم
imbroglio درهم و برهم
shut برهم نهادن
interaction برهم کنش
shuts برهم نهادن
untidy درهم و برهم
unsettles برهم زدن
coup برهم زدن
coups برهم زدن
untidier درهم و برهم
fazing برهم زدن
untidiest درهم و برهم
bashing برهم زدن
fazes برهم زدن
shutting برهم نهادن
faze برهم زدن
untidily درهم و برهم
fazed برهم زدن
elf lock موی درهم برهم
promiscuously بطور درهم برهم
goulash چیز درهم و برهم
to make hay of درهم برهم کردن
embroils میانه برهم زدن
elf knot موی درهم برهم
compatriotic مبنی برهم میهنی
discombobulate درهم و برهم کردن
desultory بی ترتیب درهم و برهم
embroil میانه برهم زدن
pell-mell بطور درهم برهم
coulomb interaction برهم کنش کولنی
matted درهم برهم حصیری
embroiled میانه برهم زدن
embroiling میانه برهم زدن
overset برهم زدن سرنگون کردن
disorders برهم زدن مختل کردن
charivari صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
twinkling بیک چشم برهم زدن
tousle برهم زدن پریشان کردن
disorder برهم زدن مختل کردن
upset _ برهم زنی بهم خوردگی
orthogonal mesh reinforcement شبکه ارماتور عمود برهم
in a flash بیک چشم برهم زدن
in a winkling بیک چشم برهم زدن
in the turning of a hand بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of a bedpost بیک چشم برهم زدن
littery ریخته و پاشیده درهم برهم
nictitate برهم زدن پلک چشم
puzzle head که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
dithyramb سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
winging گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
wing گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
grid رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
grids رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
cross flow دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
disturbs برهم زدن بهم زدن
disturb برهم زدن بهم زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com