English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
gymnostomous برهنه دهان
Other Matches
slaver گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
slaver اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
rictus گشادی دهان چاک دهان پرندگان
To pass the news by word of mouth . خبری را در دهان به دهان پخش کردن
stomal دهان دار وابسته به دهان
kiss of life تنفس مصنوعی دهان به دهان
expired air method روش دهان به دهان method mouth to mouth :syn
balder برهنه
nudes برهنه
discalceated برهنه
discalceate برهنه
denudate برهنه
bald برهنه
stripped برهنه
oats جو برهنه
untented برهنه
baldest برهنه
evite زن برهنه
starkers برهنه
baldly برهنه
nude برهنه
naked برهنه
sky clad برهنه
strip برهنه کردن
undressed لخت برهنه
disrobes برهنه کردن
bareback سواراسب برهنه
barebaked سواراسب برهنه
to bare برهنه کردن
lay bare برهنه کردن
denude برهنه کردن
denuded برهنه کردن
disrobed برهنه کردن
disrobe برهنه کردن
nakedly برهنه وار
barehanded <adj.> با دست برهنه
disrobing برهنه کردن
denuding برهنه کردن
denudes برهنه کردن
gymnospore هاگ برهنه
peeled زائر برهنه
stripteaser رقاصه برهنه
stripping برهنه سازی
uncover برهنه کردن
denudation برهنه سازی
divestiture برهنه سازی
uncovering برهنه کردن
uncovers برهنه کردن
gymnopterous برهنه بال
gymnocarpous برهنه میوه
gymnogynous برهنه تخمدان
to lay bare برهنه کردن
stark naked بکلی برهنه
achene تخم برهنه
widowed of fruits برهنه از میوه
adamite ادم برهنه
gymnosophist فیلسوف برهنه
peeled برهنه نخ نما شده
aphyllous بی شاخ و برگ برهنه
magascopic نمودار بچشم برهنه
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
barer برهنه کردن اشکارکردن
baring برهنه کردن اشکارکردن
barest برهنه کردن اشکارکردن
bares برهنه کردن اشکارکردن
bared برهنه کردن اشکارکردن
bare برهنه کردن اشکارکردن
indecent exposure نمودار سازی تن برهنه درپیش مردم
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
gymnosophy اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
poeeping tom ادمی که بانگاه باعضاء تناسلی واعضای برهنه اطفاء شهوت کند
gymnopaedic درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
mouthed دهان
saliva اب دهان
jib دهان
jibbed دهان
jibbing دهان
jibs دهان
mouth دهان
astomatous بی دهان
astomatal بی دهان
slobbering اب دهان
slobbered اب دهان
mouths دهان
mouthing دهان
OS دهان
slobbers اب دهان
polystome دهان
potato box دهان
spittle اب دهان
unmuffle دهان
puss دهان
polystomatous دهان
slobber اب دهان
chops دهان
gobs دهان
gob دهان
throat صدا دهان
astomatal فاقد دهان
throats صدا دهان
palate سقف دهان
fetid گند دهان
halitosis گند دهان
neb پوزه دهان
mouthy دهان دار
microstomous کوچک دهان
insalivate اب دهان زدن به
rictus چاک دهان
mouthwash دهان شویه
stoma شکاف دهان
fomalhaut دهان ماهی
stomatal دهان دار
stomatal وابسته به دهان
stomatic شبیه دهان
stomatitis ورم دهان
cyclostomatous دهان گرد
stomatology دهان پزشکی
cyclostomate دهان گرد
stomatous دهان دار
openmouthed دهان باز
peroral از راه دهان
gagged دهان باز کن
slobbering دهان را اب انداختن
scolds ادم بد دهان
say a mouthful <idiom> حرف دهان پر کن
spits اب دهان خدو
spit اب دهان خدو
mum's the word <idiom> دهان قرص
slobbers دهان را اب انداختن
reek بخار دهان
gags دهان باز کن
reeked بخار دهان
reeking بخار دهان
scold ادم بد دهان
gagging دهان باز کن
gag دهان باز کن
scolded ادم بد دهان
reeks بخار دهان
mouthwashes دهان شویه
mouthed در دهان گذاشتن
widemouthed دهان باز
palates سقف دهان
toho دهان ببر
oral از راه دهان
orals از راه دهان
to shut up دهان بستن
mouth-watering دهان آب انداز
slobbered دهان را اب انداختن
mouth در دهان گذاشتن
slobber دهان را اب انداختن
mouthing در دهان گذاشتن
mouths در دهان گذاشتن
bad breath بدبویی دهان [پزشکی]
trap دهان [اصطلاح روزمره]
mush [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
cake-hole [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
bazoo [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
chops دهان [اصطلاح روزمره]
jaws دهان [اصطلاح روزمره]
pie hole [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
maw دهان [اصطلاح روزمره]
screw up غنچه کردن دهان
sound off مزه دهان کسیرافهمیدن
toadfish ماهی دهان گشاددریایی
gob [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
swearer ادم بد دهان وفحاش
stomatogastric وابسته به دهان ومعده
To muzzle the people. دهان مردم را بستن
halitosis بدبویی دهان [پزشکی]
yap [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
throw to the wolves <idiom> به دهان گرگ انداختن
fetor oris بدبویی دهان [پزشکی]
spiracular شبیه سوراخ دهان
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
to escape one's lips از دهان کسی در رفتن
spit اب دهان پرتاب کردن
gagged دهان بند بستن
drooling اب از دهان تراوش شدن
drools اب از دهان تراوش شدن
gag دهان بند بستن
ejaculate از دهان بیرون پراندن
ejaculated از دهان بیرون پراندن
ejaculates از دهان بیرون پراندن
squiggle در دهان قرقره کردن
spits اب دهان پرتاب کردن
aboral نقطه مقابل دهان
gagging دهان بند بستن
drooled اب از دهان تراوش شدن
drool اب از دهان تراوش شدن
muzzling دهان بند دهنه
muzzles دهان بند دهنه
muzzled دهان بند دهنه
muzzle دهان بند دهنه
mug ساده لوح دهان
gags دهان بند بستن
mugged ساده لوح دهان
mugging ساده لوح دهان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com