Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
ellipsis
بریده گویی
cluttering
بریده گویی
Other Matches
smatterer
کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasped
بریده بریده نفس کشیدن
staccato
بطور بریده بریده اداکردن
gasps
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
بریده بریده نفس کشیدن
gasp
بریده بریده نفس کشیدن
chiromancy
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
slash
بریده بریده کردن
slashed
بریده بریده کردن
slashes
بریده بریده کردن
giggled
با نفس بریده بریده
giggles
با نفس بریده بریده
giggling
با نفس بریده بریده
broken sleep
خواب بریده بریده
giggle
با نفس بریده بریده
telnet
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
by snathces
بریده بریده
lobed
بریده بریده
brokenly
بریده بریده
cut
بریده
interrupted line
خط بریده بریده
cuts
بریده
edge notched
لب بریده
dimension stone
سنگ بریده
lumbered
تیر بریده
exploded view
منظره بریده
lumbers
تیر بریده
premorse
بریده شده
bonnyclabber
شیر بریده
intrenchant
بریده نشدنیentrench
chopped
ضربه بریده
crop eared
گوش بریده
to pant for breath
بریده دم زدن
lumber
تیر بریده
chop
پاس بریده
gasping
نفس بریده
gasps
نفس بریده
sectile
بریده شدنی
chop
ضربه بریده
gasped
نفس بریده
chopped
پاس بریده
sawn joint
درز بریده
lumbering
تیر بریده
gasp
نفس بریده
uncut
بریده نشده
paring
ناخن بریده شده
mutilated
اندام بریده مغلوط
brokenly
بطور شکسته یا بریده
to fall off
سواشدن بریده شدن
cut back bitumens
قیرهای محلول پس بریده
dissevere
جداشدن بریده شدن
shoot set
پاس تیز یا بریده
parings
ناخن بریده شده
julienne
ابگوشت سبزیجات بریده شده
to turn
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to turn sour
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to go off
[ British E]
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
skive
قسمت بریده چرم نواره
skived
قسمت بریده چرم نواره
skiving
قسمت بریده چرم نواره
skives
قسمت بریده چرم نواره
exploded view
منظره شکافته شده مدل بریده
scrap
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
to slit hide into thongs
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
cut brackets
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
dimension stone
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
to halve two timbers
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
cutting angle
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
as thought
گویی
downrightness
رک گویی
free spokenness
رک گویی
laconic speech
کم گویی
hypophrasia
کم گویی
soliloquies
تک گویی
soliloquy
تک گویی
hypologia
کم گویی
scandals
بد گویی
outdpokenness
رک گویی
to stab in the back
بد گویی
so to peaking
گویی
one would say
گویی
scandal
بد گویی
plain speaking
رک گویی
pauciloquy
کم گویی
candour
رک گویی
candor
رک گویی
ingenuousness
رک گویی
knop
گویی
stenciling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
reticency
سکوت کم گویی
ranten
بیهوده گویی
pseudology
دروغ گویی
word salad
اشفته گویی
echolalia
پژواک گویی
poeticism
شعر گویی
prate
یاوه گویی
somniloquy or quence
سخن گویی
tautologize
مکرر گویی
stilted speech
مطنطن گویی
revilement
ناسزا گویی
agitolalia
شتابان گویی
tachylalia
شتابان گویی
tachyphemia
شتابان گویی
ambage
ابهام گویی
self contradiction
تناقض گویی
soliloquize
تک گویی کردن
scandalum magnatum
بد گویی از بزرگان
so to speak
چنانکه گویی
rodomontade
گزاف گویی
rhodomontade
گزاف گویی
open heartedness
رک گویی صداقت
to fling d.
بد گویی کردن
missatement
خلاف گویی
verbalization
دراز گویی
extemporization
بالبداهه گویی
facetiousness
بذله گویی
bullshit
گزافه گویی
idiolalia
مهمل گویی
idioglossia
نامفهوم گویی
free spokenness
ساده گویی
vituperation
ناسزا گویی
wittiness
لطیفه گویی
gratulation
تبریک گویی
wittiness
بذله گویی
unreserve
بی پرده گویی
tympany
گزافه گویی
echophrasia
پژواک گویی
metonymy
به تقریب گویی
to speak ill of
بد گویی کردن از
logorrhea
پراکنده گویی
lallation
کودکانه گویی
polyphrasia
پریشان گویی
polylogia
پریشان گویی
labyrinthine speech
پریشان گویی
divagation
پریشان گویی
divination
غیب گویی
iterance
باز گویی
waggery
بذله گویی
wit
بذله گویی
knock
بد گویی کردن از
knocked
بد گویی کردن از
knocks
بد گویی کردن از
door-knob
دستگیره گویی
gossip
اراجیف بد گویی
gossiped
اراجیف بد گویی
gossiping
اراجیف بد گویی
gossips
اراجیف بد گویی
disclosure
بی پرده گویی
disclosures
بی پرده گویی
overstatement
گزافه گویی
overstatements
گزافه گویی
incoherence
گسسته گویی
improvisation
بدیهه گویی
jests
بذله گویی
contradiction
خلاف گویی
contradictions
خلاف گویی
knob
دستگیره گویی
knobs
دستگیره گویی
ironies
وارونه گویی
invective
ناسزا گویی
repetition
باز گویی
repetitions
باز گویی
rant
بیهوده گویی
wits
بذله گویی
jest
بذله گویی
premonition
شوم گویی
premonitions
شوم گویی
piffle
مهمل گویی
rants
بیهوده گویی
reticence
سکوت کم گویی
irony
وارونه گویی
ranting
بیهوده گویی
ranted
بیهوده گویی
exaggeration
گزافه گویی
jocose
بذله گویی
verbosity
اطناب گویی
leasing
دروغ گویی
witticisms
بذله گویی
jocosely
بذله گویی
restatements
باز گویی
witticism
بذله گویی
restatement
باز گویی
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
corespondent
مسئول جواب گویی
overstates
گزافه گویی کردن
obsequiousness
تملق مزاج گویی
bounces
جست گزاف گویی
logorrhea
پرحرفی وبیهوده گویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com