English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
unmilitary بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
Other Matches
commercial air movement پرواز دادن با هواپیمای غیرنظامی حمل و نقل باهواپیمای غیرنظامی
morally اخلاقا"
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
civil damage assessment ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation ارتش فاتح ارتش اشغالگر
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
in service درخدمت ارتش در ارتش
civil غیرنظامی
civilian employees کارمندان غیرنظامی
demilitarization غیرنظامی شدن
plain لباس غیرنظامی
plains لباس غیرنظامی
civil advisor مستشار غیرنظامی
demilitarized zone منطقه غیرنظامی
plainest لباس غیرنظامی
plainer لباس غیرنظامی
civil disturbances اغتشاشات غیرنظامی
civilian enterprise موسسه غیرنظامی
civilian occupational specialty کدهای تخصصی غیرنظامی
civil twilight شفق و فلق غیرنظامی
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
civil advisor مشاورامور غیرنظامی مشاور امورشهرسازی
class n allotment کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
demilitarizing از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
plain clothes man کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
affiliated unit یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
demilitarised از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
affiliated unit یکان زیر امر ادارات غیرنظامی
demilitarizes از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
guerrillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
quicktrans سیستم حمل و نقل هوایی سریع با استفاده ازهواپیماهای غیرنظامی
precept مقررات
regulation مقررات
precepts مقررات
requirement مقررات
disposition مقررات
provisions مقررات
measure مقررات
arrangement مقررات
arrangements مقررات
regulations مقررات
disciplinary regulation مقررات انضباطی
by rule طبق مقررات
government regulation مقررات دولتی
army regulation مقررات ارتشی
standard specification مقررات استاندارد
by law طبق مقررات
control measures مقررات کنترلی
mounting instruction مقررات نصب
operating instruction مقررات کار
ordinance مقررات محلی
trancscendent ماورای مقررات
laws of the game مقررات مسابقه
holding نقض مقررات
instruction for assembly مقررات نصب
ordinances مقررات محلی
The regulations in force . مقررات جاری
infraction نقض مقررات
military doctorine مقررات نظامی
instituted اصل قانونی مقررات
tariff regulations مقررات تعرفه بندی
institute اصل قانونی مقررات
illegally برخلاف قانون و مقررات
conditions مقررات و شرایط اسبدوانی
institutes اصل قانونی مقررات
officialism رسمیت مقررات اداری
illicit نا مشروع مخالف مقررات
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
assembly instrudactions مقررات یا دستورات نصب
sanctioned laws قوانین یا مقررات مصوبه
red tape مقررات دست و پاگیر
ruled based deduction استنباط بر مبنای مقررات
lodge-books کتاب مقررات معماری
instituting اصل قانونی مقررات
manual مقررات کتاب راهنما
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
discipline and adjustment board هیئت تدوین مقررات انضباطی
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
petty offence خلاف
offense,etc خلاف
misdeed خلاف
contrary to بر خلاف
minor offence خلاف
offenses خلاف
misdemeanor خلاف
misdoing خلاف
misdeeds خلاف
perverse خلاف بد
trespasses خلاف
misconduct خلاف
delict خلاف
trespassing خلاف
offence خلاف
trespassed خلاف
trespass خلاف
regulation نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
where there is a valid reason در موارد طبق مقررات اثبات شده
poaches برخلاف مقررات شکار صید کردن
meter rule مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
highway dispatch مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
poach برخلاف مقررات شکار صید کردن
poached برخلاف مقررات شکار صید کردن
where justified در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases در موارد طبق مقررات اثبات شده
road discipline مقررات عبور و مرور روی جاده
regulatory signs علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
misconduct خلاف کاری
foul خلاف طوفانی
abnonmally بر خلاف قاعده
police court دادگاه خلاف
court of petty offences محکمه خلاف
opposit در خلاف جهت
fouler خلاف طوفانی
malversation اختلاس خلاف
immoral خلاف اخلاق
untrue خلاف واقع
unlawful خلاف شرع
anomaly خلاف قاعده
anomalies خلاف قاعده
court of minor offence محکمه خلاف
missatement خلاف گویی
fouled خلاف طوفانی
fouls خلاف طوفانی
foulest خلاف طوفانی
commit a minor offence خلاف کردن
contra flow خلاف جهت
guilty of a minor offence خلاف کار
contrary to nature بر خلاف طبیعت
unconscionable خلاف وجدان
police court محکمه خلاف
illogic خلاف منطق
immorally بر خلاف اخلاق
impolicy خلاف مصلحت
inadvisability خلاف مصلحت
misprision خلاف کاری
anticlimactic خلاف انتظاری
anomalous خلاف قاعده
unconventional خلاف عرف
contrary مقابل خلاف
irregular خلاف قاعده
offender خلاف کار
offenders خلاف کار
reverse خلاف جهت
reversed خلاف جهت
reverses خلاف جهت
reversing خلاف جهت
untruthful خلاف حقیقت
contradictions خلاف گویی
contradiction خلاف گویی
trumped up خلاف واقع
trumped-up خلاف واقع
prodify تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
expedite rule مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
last chance rule مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
curfew مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
The regulations are stI'll in force ( effect ) . این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
inspector داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspectors داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
There is an outcry against these regulations. همه از این مقررات فریادشان بلند است
curfews مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
heterotaxy ترتیب خلاف قاعده
hacker شخص خلاف کار
offend مرتکب خلاف شدن
counterclockwise در خلاف جهت ساعت
counterclockwise در خلاف عقربههای ساعت
upwind خلاف جهت باد
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
untruth خلاف حقیقت کذب
heterotaxis ترتیب خلاف قاعده
illegality کار خلاف قانون
hackers شخص خلاف کار
irregular act عمل خلاف رویه
malfeasance کار خلاف قانون
untruths خلاف حقیقت کذب
offended مرتکب خلاف شدن
offends مرتکب خلاف شدن
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
unreason عمل خلاف عقل
inequities خلاف موازین انصاف
to offend against any one به کسی خلاف کردن
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
inequitable خلاف موازین انصاف
inequity خلاف موازین انصاف
unscientific خلاف موازین علمی
civil censorship سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com