Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English
Persian
to hew down
بزمین افکندن
Other Matches
aground
بزمین
felling
بزمین زدن
ground
بزمین نشستن
fells
بزمین زدن
to laylow
بزمین زدن
land vi
بزمین رسیدن
to cast down
بزمین زدن
overbear
بزمین زدن
to lick the dust
بزمین خوردن
to measure one'd length
رو بزمین خوابیدن
to set down
بزمین گذاشتن
felled
بزمین زدن
To fall head first .
با سر بزمین خوردن
land
بزمین نشستن
to hurl down
بزمین زدن
to knock down
بزمین زدن
landed
وابسته بزمین
fell
بزمین زدن
To stamp the ground .
با پا بزمین کوبیدن
set down
بزمین گذاشتن
the horse paws the ground
اسب سم بزمین میزنند
to bring to ruin
فناکردن بزمین زدن
to clatter down
با صدا بزمین افتادن
rootle
پوز بزمین زدن
landing
بزمین نشستن هواپیما
captive balloon
بالون بزمین بسته
landings
بزمین نشستن هواپیما
geomorphic
شبیه بزمین زمینی
knock down
باضربت بزمین کوبیدن
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
floor
بزمین زدن شکست دادن
floored
بزمین زدن شکست دادن
floors
بزمین زدن شکست دادن
stratus
ابر گسترده ونزدیک بزمین
trailer
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
lobs
چیزی راسنگین بزمین زدن
trailers
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
fall out
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to lay by the heels
در بند نهادن بزمین زدن
handstand
دست ها بزمین وپاهادر هوا
handstands
دست ها بزمین وپاهادر هوا
lob
چیزی راسنگین بزمین زدن
lobbed
چیزی راسنگین بزمین زدن
lobbing
چیزی راسنگین بزمین زدن
click
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicked
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
kite balloon
یکجوربالن بزمین بسته که به بادبادک درازمیماند
clicks
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
ventre a terre
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
to knock down
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
droop
افکندن
drooped
افکندن
drooping
افکندن
upends
افکندن
droops
افکندن
upend
افکندن
upended
افکندن
upending
افکندن
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
to go to the shades
سایه افکندن در
cages
درزندان افکندن
cage
درزندان افکندن
eradiate
پرتو افکندن
to commit to prison
درزندان افکندن
to cage up
در زندان افکندن
to turn orclap by the heels
درزندان افکندن
to give into custody
درزندان افکندن
springe
دام افکندن
jettisons
بیرون افکندن
traject
ورا افکندن
jettisoned
بیرون افکندن
jettison
بیرون افکندن
luminesce
پرتو افکندن
obtenebrate
سایه افکندن بر
put in jail
در زندان افکندن
to put in to prison
بزندان افکندن
jettisoning
بیرون افکندن
project
پیش افکندن
imprison
بزندان افکندن
imprisoning
بزندان افکندن
imprisons
بزندان افکندن
radiate
پرتو افکندن
radiate
شعاع افکندن
radiated
پرتو افکندن
radiated
شعاع افکندن
illuminate
پرتو افکندن
flings
افکندن پرتاب
flinging
افکندن پرتاب
projects
پیش افکندن
overshadow
سایه افکندن بر
overshadowed
سایه افکندن بر
overshadowing
سایه افکندن بر
overshadows
سایه افکندن بر
illuminates
پرتو افکندن
illuminating
پرتو افکندن
fling
افکندن پرتاب
radiating
شعاع افکندن
radiating
پرتو افکندن
radiates
شعاع افکندن
bulldog
برزمین افکندن
projected
پیش افکندن
bulldogs
برزمین افکندن
radiates
پرتو افکندن
to pour rays
پرتو افکندن یا پاشیدن
abode
رحل اقامت افکندن
stomach throw
افکندن حریف از پشت
abodes
رحل اقامت افکندن
throwing
پرت کردن افکندن
screen
روی پرده افکندن
nett
اصلی بدام افکندن
nets
اصلی بدام افکندن
net
اصلی بدام افکندن
sheds
انداختن افشاندن افکندن
shedding
انداختن افشاندن افکندن
shed
انداختن افشاندن افکندن
shafts
تیرانداختن پرتو افکندن
throws
پرت کردن افکندن
shaft
تیرانداختن پرتو افکندن
screened
روی پرده افکندن
screening, screenings
روی پرده افکندن
screens
روی پرده افکندن
adumbrate
سایه افکندن بر طرح
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
give
شرح دادن افکندن
look to the future
باینده نظر افکندن
gives
شرح دادن افکندن
giving
شرح دادن افکندن
To puff with pride.
<proverb>
باد در کلاه افکندن.
throw
پرت کردن افکندن
To cast a glance at something.
به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
quoit
بازی میخ و حلقه افکندن
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
shadowing
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
predial slaves
بردگان وابسته بزمین بردگان زراعتی
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
plump
صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
plumpest
صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
overcast
سایه افکندن ابر ابر دار کردن
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
din
طنین بلند طنین افکندن
project
پروژه پروژه افکندن
projected
پروژه پروژه افکندن
projects
پروژه پروژه افکندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com