English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (1 milliseconds)
English Persian
card bed بستر کارتها
Other Matches
bed factor ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
source مجموعه پانچ کارتها که حاوی کد اصلی برنامه است
collator ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
bedfellow هم بستر
bedfellows هم بستر
doss بستر
floored بستر
floors بستر
floor بستر
head stock بستر
headstock بستر
nacelle بستر
bed بستر
sacks بستر
beds بستر
sacked بستر
sack بستر
abed در بستر
stream bed بستر ابراهه
hot bed بستر گرم
decumbent در بستر خوابیده
death bed بستر مرگ
bed materials رسوبات بستر
childbed بستر زایمان
sub base زیر بستر
bottom profile نمایه بستر
bedder سنگ بستر
bed width عرض بستر
bed waves موج بستر
lie up در بستر ماندن
stationary bed بستر ساکن
sick bed بستر بیماری
sea bed بستر دریا
sand cushion بستر ماسهای
riverbed بستر رودخانه
raod bed بستر جاده
the bed of a river بستر یک رود
ocean floor بستر اقیانوس
natural bed بستر طبیعی
bed and breakfast بستر و صبحانه
bed ripples موج بستر
bedrock بستر سنگ
beds بستر پشته
kipped در بستر رفتن
seabed بستر دریا
seabed بستر اقیانوس
bedside کنار بستر
deathbed بستر مرگ
kipping خوابیدن بستر
kipping در بستر رفتن
kipped خوابیدن بستر
kip خوابیدن بستر
kip در بستر رفتن
bedrock سنگ بستر
bed بستر پشته
river bed بستر رودخانه
astir بیرون از بستر
river beds بستر رودخانه
arroyo بستر نهر
bed factor ضریب بستر
bed material رسوبات بستر
cuddle در بستر راحت غنودن
cuddled در بستر راحت غنودن
cuddles در بستر راحت غنودن
excavation in river bed خاکبرداری در بستر رودخانه
fluid bed vulcanization وولکانش در بستر سیال
subgrade قشر بستر جاده
bituminuos gravel base بستر شنی قیردار
bed load بار متحرک بستر
beds بستر زیر کار
bed rock ledge لایه سنگی کف بستر
cuddling در بستر راحت غنودن
bed بستر زیر کار
river bed level تراز بستر رودخانه
fixed bed polymerization بسپارش در بستر ثابت
fluid bed polymerization بسپارش در بستر سیال
he fell ill به بستر بیماری افتاد
iceman یخی بستر دوران یخ
lying in در بستر خوابی دوره نفاس
strath بستر پهن مسیر رودخانه
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
lie in در بستر زایمان بودن ارزیدن
summer bed of a river بستر تابستانی رودخانه مسیل
lie-in در بستر زایمان بودن ارزیدن
he is out and a bout از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
caisson اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
snag boat کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
bottom width عرض بستر عرض کف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com