Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
Other Matches
glance
برانداز کردن
glances
برانداز کردن
glanced
برانداز کردن
to take stock of
برانداز کردن
to look one up and down
کسیرا برانداز کردن
glances
برانداز
glanced
برانداز
glance
برانداز
ruinous
خانمان برانداز
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
ruinously
بطور خانمان برانداز
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
restructure
شرایط وام را عوض کردن
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
restructured
شرایط وام را عوض کردن
restructures
شرایط وام را عوض کردن
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
reschedules
در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
rescheduling
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
در شرایط وام تجدید نظر کردن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
shook
بسته کردن
pack
بسته کردن
packs
بسته کردن
pack
بسته بندی کردن
parcels
بسته بندی کردن
parceling
بسته بندی کردن
parcel
بسته بندی کردن
packing
بسته بندی کردن
packs
بسته بندی کردن
to commit oneself
خودراگرفتاریا بسته کردن
stripping
بسته بندی کردن
packets
بسته بندی کردن
packet
بسته بندی کردن
wraps
بسته بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
put-up
بسته بندی کردن
put up
بسته بندی کردن
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
packages
قوطی بسته بندی کردن
botton
بسته شدن تکمه کردن
packaged
قوطی بسته بندی کردن
package
قوطی بسته بندی کردن
pack
بسته کردن یکدست ورق بازی
packets
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
shunted
موازی کردن بستن بسته شدن
packs
بسته کردن یکدست ورق بازی
shunt
موازی کردن بستن بسته شدن
shunts
موازی کردن بستن بسته شدن
packet
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
unpacks
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpack
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpacking
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
area
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
areas
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
padding
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
images
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
dizen
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
terming
شرایط
the conditions
شرایط ان
termed
شرایط
term
شرایط
terms
شرایط
conditions
شرایط
bona fide
واجد شرایط
terms of trade
شرایط مبادله
terms and conditions
ضوابط و شرایط
initial condition
شرایط اولیه
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
conditions of use
شرایط کاربرد
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
given conditions
شرایط معلوم
given conditions
شرایط معینه
ball games
شرایط وضعیت
ball game
شرایط وضعیت
implied terms
شرایط ضمنی
suitable conditions
شرایط مناسب
qualified
واجد شرایط
implied terms
شرایط تلویحی
conference terms
شرایط کنفرانس
spring conditions
شرایط بهاری
plateaus
شرایط پایا
plateau
شرایط پایا
terms of payment
شرایط پرداخت
second order conditions
شرایط ثانوی
disadvantages
شرایط نامساعد
stability conditions
شرایط ثبات
boundary conditions
شرایط مرزی
usual conditions
شرایط معمول
existing circumstances
شرایط موجود
conditions
شرایط اوضاع
working conditions
شرایط کار
adverse factors
شرایط نامساعد
plateaux
شرایط پایا
eligible
واجد شرایط
marginal conditions
شرایط نهائی
actude conditions
شرایط حاد
actude conditions
شرایط شدید
terms of trade
شرایط معامله
requirements of the credit
شرایط اعتبار
standard condition
شرایط استاندارد
tropical condition
شرایط گرمسیری
qalified
واجد شرایط
ambient conditions
شرایط محیطی
standard conditions
شرایط متعارفی
disadvantage
شرایط نامساعد
credit terms
شرایط اعتبار
sufficient conditions
شرایط کافی
light conditions
شرایط نور
qulifications
واجد شرایط
admission requirements
شرایط پذیرش
necessary conditions
شرایط لازم
qualifications
شرایط لازم
mutual terms
شرایط متقابل
makings
شرایط لازم
qualifies
واجد شرایط
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
conditions of purchase
شرایط خرید
conditions of contract
شرایط قرارداد
present conditions
شرایط فعلی
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
requirements
شرایط لازم
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
payment terms
شرایط پرداخت
qualification
واجد شرایط
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
competitive conditions
شرایط رقابت
fair play
شرایط برابر
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
equilibrium conditions
شرایط تعادل
average conditions
شرایط عادی
final cinditions
شرایط پایانی
condition of readiness
شرایط امادگی
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
qualification
وضعیت شرایط
dis qualified
فاقد شرایط
final cinditions
شرایط فینال
competition conditions
شرایط رقابت
boundary conditions
شرایط حدی
emergency conditions
شرایط اضطراری
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
settlement terms
شرایط تسویه
average conditions
شرایط متوسط
terms of shipment
شرایط حمل
settlement terms
شرایط پرداخت
shipping terms
شرایط حمل
delivery terms
شرایط تحویل
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
qualify
واجد شرایط
provisions of a contract
شرایط قرار داد
eligible
واجد شرایط مطلوب
qualificatory
واجد شرایط کننده
qualify for
واجد شرایط بودن
qualified
دارای شرایط لازم
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
quantify
واجد شرایط شدن
machining requirments
شرایط براده برداری
ineligible
فاقد شرایط لازم
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
unqualified
فاقد شرایط لازم
quantifying
واجد شرایط شدن
circumstance
شرایط محیط اهمیت
quantified
واجد شرایط شدن
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
meet
مطابق شرایط بودن
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
support conditions
شرایط تکیه گاهی
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
qualified
واجد شرایط لازمه
entry group
گروه واجد شرایط
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
bend
شرایط خمیدگی زانویی
quantifies
واجد شرایط شدن
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
ineligibility
فقدان شرایط لازم
feudatory
تابع شرایط تیول
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
meets
مطابق شرایط بودن
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com