English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (20 milliseconds)
English Persian
course بسرعت حرکت دادن
coursed بسرعت حرکت دادن
courses بسرعت حرکت دادن
scurried بسرعت حرکت دادن
scurries بسرعت حرکت دادن
scurry بسرعت حرکت دادن
scurrying بسرعت حرکت دادن
Other Matches
streaks بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
dashed بسرعت انجام دادن
dashes بسرعت انجام دادن
dash بسرعت انجام دادن
pop بسرعت عملی انجام دادن
popped بسرعت عملی انجام دادن
pops بسرعت عملی انجام دادن
raced مسابقه دادن بسرعت رفتن
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
races مسابقه دادن بسرعت رفتن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
shift حرکت دادن
shifted حرکت دادن
shifts حرکت دادن
moved حرکت دادن
stir up <idiom> حرکت دادن
moves حرکت دادن
move حرکت دادن
movement حرکت دادن
moom umjigigi حرکت دادن بدن
interrupts حرکت دادن وقفه
propels بردن حرکت دادن
interrupt حرکت دادن وقفه
route فرمان حرکت دادن
propel بردن حرکت دادن
routes فرمان حرکت دادن
interrupting حرکت دادن وقفه
propelled بردن حرکت دادن
moveable قابل حرکت دادن
stirs حرکت دادن بهم زدن
advances حرکت دادن چیزی به جلو
advance حرکت دادن چیزی به جلو
traversing حرکت دادن لوله در سمت
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
traversed حرکت دادن لوله در سمت
whiff باصدای پف حرکت دادن وزیدن
stirrings حرکت دادن بهم زدن
advancing حرکت دادن چیزی به جلو
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
air movements حرکت دادن ازراه هوا
stir حرکت دادن بهم زدن
traverse حرکت دادن لوله در سمت
stirred حرکت دادن بهم زدن
traverses حرکت دادن لوله در سمت
yawed پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
rouse از خواب بیدار شدن حرکت دادن
yaw پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
slew حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
give free rein to <idiom> اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
paper روش حرکت دادن کاغذ به جلو
sculls حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
papers روش حرکت دادن کاغذ به جلو
scull حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
papering روش حرکت دادن کاغذ به جلو
rouses از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused از خواب بیدار شدن حرکت دادن
papered روش حرکت دادن کاغذ به جلو
DFD نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
trap سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
windage پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
cursor tracking حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
joystick با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joysticks با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
mechanical mouse وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
passes عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
hangers اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
passed عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
blank حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
hanger اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
blankest حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
polar motion وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
snack بسرعت
full tilt بسرعت
rapidily بسرعت
snacks بسرعت
rapidly بسرعت
hardest بسرعت
fleetly بسرعت
quickly بسرعت
hard بسرعت
likea بسرعت
harder بسرعت
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
flees بسرعت رفتن
snipped بسرعت قاپیدن
dash بسرعت رفتن
at a great rat بسرعت زیاد
fleets بسرعت گذشتن
fleeing بسرعت رفتن
fleet بسرعت گذشتن
whish بسرعت گذشته
snipping بسرعت قاپیدن
flee بسرعت رفتن
dashed بسرعت رفتن
mushrooms بسرعت رویاندن
mushrooming بسرعت رویاندن
mushroom بسرعت رویاندن
snip بسرعت قاپیدن
dashes بسرعت رفتن
scuttled بسرعت دویدن
skyrocket بسرعت بالابردن
skyrocketing بسرعت بالابردن
skyrocketed بسرعت بالابردن
skyrockets بسرعت بالابردن
sweep بسرعت گذشتن از
scuttling بسرعت دویدن
scuttles بسرعت دویدن
scuttle بسرعت دویدن
mushroomed بسرعت رویاندن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
sculls قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
scull قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculled قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
elvate بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
full drive بسرعت هرچه تمامتر
jink بسرعت چرخ زدن
swoop بسرعت پایین امدن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
snowball بسرعت زیاد شدن
snowballed بسرعت زیاد شدن
snowballing بسرعت زیاد شدن
snowballs بسرعت زیاد شدن
hand over fist بسرعت وبمقدار زیاد
swooping بسرعت پایین امدن
light out بسرعت ترک کردن
scram بسرعت دور شدن
vamoose بسرعت عازم شدن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
whomp up بسرعت تهیه کردن
quick freeze بسرعت سرد کردن
post haste بسرعت شتاب فراوان
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
sonic وابسته بسرعت صوت
swoops بسرعت پایین امدن
swooped بسرعت پایین امدن
scrams بسرعت دور شدن
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
blitter عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
booms بسرعت درقیمت ترقی کردن
booming بسرعت درقیمت ترقی کردن
quickies چیزیکه بسرعت انجام شود
skirl بسرعت باد فرار کردن
quicky چیزیکه بسرعت انجام شود
boomed بسرعت درقیمت ترقی کردن
boom بسرعت درقیمت ترقی کردن
precipitated شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitates شتاباندن بسرعت عمل کردن
quickie چیزیکه بسرعت انجام شود
precipitate شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitating شتاباندن بسرعت عمل کردن
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com