Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (8 milliseconds)
English
Persian
scram
بسرعت دور شدن
scrams
بسرعت دور شدن
piss off
<idiom>
بسرعت دور شدن
[اصطلاح روزمره]
Search result with all words
hard
بسرعت
harder
بسرعت
hardest
بسرعت
pop
بسرعت عملی انجام دادن
popped
بسرعت عملی انجام دادن
pops
بسرعت عملی انجام دادن
sonic
وابسته بسرعت صوت
likea
بسرعت
rapidily
بسرعت
rapidly
بسرعت
snack
بسرعت
snacks
بسرعت
snip
بسرعت قاپیدن
snipped
بسرعت قاپیدن
snipping
بسرعت قاپیدن
sweep
بسرعت گذشتن از
quickie
چیزیکه بسرعت انجام شود
quickies
چیزیکه بسرعت انجام شود
soup
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
course
بسرعت حرکت دادن
coursed
بسرعت حرکت دادن
courses
بسرعت حرکت دادن
run up
بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
dash
بسرعت رفتن
dash
بسرعت انجام دادن
dashed
بسرعت رفتن
dashed
بسرعت انجام دادن
dashes
بسرعت رفتن
dashes
بسرعت انجام دادن
boom
بسرعت درقیمت ترقی کردن
boomed
بسرعت درقیمت ترقی کردن
booming
بسرعت درقیمت ترقی کردن
booms
بسرعت درقیمت ترقی کردن
flee
بسرعت رفتن
fleeing
بسرعت رفتن
flees
بسرعت رفتن
scoot
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooting
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
mushroom
بسرعت رویاندن
mushroom
بسرعت ایجاد کردن
mushroomed
بسرعت رویاندن
mushroomed
بسرعت ایجاد کردن
mushrooming
بسرعت رویاندن
mushrooming
بسرعت ایجاد کردن
mushrooms
بسرعت رویاندن
mushrooms
بسرعت ایجاد کردن
precipitate
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitated
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitates
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitating
شتاباندن بسرعت عمل کردن
run through
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-through
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-throughs
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
scurried
بسرعت حرکت دادن
scurries
بسرعت حرکت دادن
scurry
بسرعت حرکت دادن
scurrying
بسرعت حرکت دادن
snowball
بسرعت زیاد شدن
snowballed
بسرعت زیاد شدن
snowballing
بسرعت زیاد شدن
snowballs
بسرعت زیاد شدن
race
مسابقه دادن بسرعت رفتن
raced
مسابقه دادن بسرعت رفتن
races
مسابقه دادن بسرعت رفتن
scuttle
بسرعت دویدن
scuttled
بسرعت دویدن
scuttles
بسرعت دویدن
scuttling
بسرعت دویدن
quickly
بسرعت
dart
بسرعت حرکت کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
streaks
بسرعت حرکت کردن
fleet
بسرعت گذشتن
fleets
بسرعت گذشتن
swoop
بسرعت پایین امدن
swooped
بسرعت پایین امدن
swooping
بسرعت پایین امدن
swoops
بسرعت پایین امدن
zoom
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoomed
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zooms
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
skyrocket
بسرعت بالابردن
skyrocketed
بسرعت بالابردن
skyrocketing
بسرعت بالابردن
skyrockets
بسرعت بالابردن
at a great rat
بسرعت زیاد
at railway speed
با تندی راه اهن بسرعت راه اهن
fleetly
بسرعت
full drive
بسرعت هرچه تمامتر
full tilt
بسرعت
hand over fist
بسرعت وبمقدار زیاد
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
Other Matches
whish
بسرعت گذشته
quick freeze
بسرعت سرد کردن
vamoose
بسرعت عازم شدن
whomp up
بسرعت تهیه کردن
jink
بسرعت حرکت کردن
jink
بسرعت چرخ زدن
light out
بسرعت ترک کردن
post haste
بسرعت شتاب فراوان
skirl
بسرعت باد فرار کردن
quicky
چیزیکه بسرعت انجام شود
slipcover
پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
triple tongue
نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
ke lighning
به تندی برق بسرعت برق
with lightning speed
مانند برق به تندی برق بسرعت برق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com