Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
total mobilization
بسیج کامل نیروها
Other Matches
mobilization reserves
ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
mobilization exercise
تمرین بسیج نیروها
full mobilization
بسیج کامل
presidential call
فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
mobilization base
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
force tabs
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
mobilisation
بسیج
mobilization
بسیج
completed case
جعبه کامل خشاب کامل
full annealing
بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
general mobilization
بسیج عمومی
mobilized
بسیج کردن
civilian preparedness for war
بسیج غیرنظامیان
mobilizes
بسیج کردن
mobilizing
بسیج کردن
immobilised
بی بسیج کردن
immobilized
بی بسیج کردن
immobilising
بی بسیج کردن
economic mobilization
بسیج اقتصادی
immobilize
بی بسیج کردن
mobilize
بسیج کردن
partial mobilization
بسیج جزیی
m day
روز بسیج
mobilization
بسیج کردن
immobilizing
بی بسیج کردن
immobilizes
بی بسیج کردن
mobilization base
مبنای بسیج
reserve mobilization
بسیج احتیاطها
mobilization of savings
بسیج پس انداز
mobilised
بسیج کردن
mobilises
بسیج کردن
immobilises
بی بسیج کردن
mobilization exercise
تمرین بسیج
mobilising
بسیج کردن
polygon of forces
بس گوشه نیروها
system of forces
دستگاه نیروها
triangle of forces
سه گوشه نیروها
triangle of forces
مثلث نیروها
polygon of forces
کثیرالاضلاع نیروها
distribution of forces
واگذاری نیروها
attrition
فرسایش نیروها
funicular
زنجیر نیروها
funicular
بس گوشه نیروها
funiculars
زنجیر نیروها
funiculars
بس گوشه نیروها
dynamics
مجموعه نیروها
composition of forces
ترکیب نیروها
all arms
کلیه نیروها
distribution of forces
تقسیم نیروها
resolution of forces
تجزیه نیروها
demobilization
رفع بسیج عمومی
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
recall
بسیج کردن قوا
recalls
بسیج کردن قوا
recalled
بسیج کردن قوا
commit
بکار بردن نیروها
commitment
به کاربردن نیروها اجرا
statics
دانش پایداری نیروها
redistribution of force
تقسیم مجدد نیروها
main attack
تلاش اصلی نیروها
main effort
تلاش اصلی نیروها
commitments
به کاربردن نیروها اجرا
allotment
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
allotments
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
parallelogram of forces
متوازی الاضلاع نیروها
entireforce
تمام قوا یا نیروها
committing
بکار بردن نیروها
committed
بکار بردن نیروها
commits
بکار بردن نیروها
redeployment
دوباره مستقرکردن نیروها
m day
روز اعلام بسیج عمومی
mobilization
بسیج کردن تحرک دادن
emergency leave
سطح امادلازم برای بسیج
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
force development
برنامه تامین یا بسیج یکانها
economic mobilization
بسیج منابع اقتصادی باصرفه
build-up
نیروی کمکی تقویت نیروها
build up
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups
نیروی کمکی تقویت نیروها
landing forces
نیروها پیاده شونده به ساحل
port of debarkation
بندرپیاده شدن کالا یا نیروها
battalia
بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
demobilization
بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
build-up
بالا بردن توان رزمی نیروها
build-ups
بالا بردن توان رزمی نیروها
mechanical powers
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
employment
کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
ingross
تحریر کردن جمع اوری نیروها
build up
بالا بردن توان رزمی نیروها
mobilization
به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
imago
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
بطور کامل کامل
committed
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
pantheism
فرضیهای که خدا را مرکب ازکلیه نیروها و پدیدههای طبیعی میداند
transfer berth
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer area
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
target array
نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
demobilize
ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
aerodynamics
شاخهای از علوم در موردتولید نیروها در اثر حرکت سطوح و اشکال مختلف درهوا یا سایر گازها
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
levy in mess
نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
balanced mobilization
بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
semibreve
نت کامل
fullest
کامل
unmitigated
کامل
main
کامل
in a entireness of state
کامل
empennage
دم کامل
echaustive
کامل
absolute
کامل
exact
کامل
exacts
کامل
unabridged
کامل
full fledged
کامل
full-fledged
کامل
perfects
کامل
self-contained
کامل
semibreves
نت کامل
perfecting
کامل
absolutes
کامل
entire
کامل
exacted
کامل
full
کامل
unqualified
کامل
perfect
کامل
perfected
کامل
all-out
کامل
complete
کامل
starkly
کامل
plenary
کامل
saturation
کامل
completes
کامل
completed
کامل
largest
کامل
plenaries
کامل
searching
کامل
large
کامل
total
کامل
totaled
کامل
larger
کامل
completing
کامل
totals
کامل
wall-to-wall
کامل
of ripe years
کامل
totalling
کامل
stark
کامل
starkest
کامل
totalled
کامل
totaling
کامل
starker
کامل
to the bone
<idiom>
به طور کامل
completeness check
تطبیق کامل
unperfect
غیر کامل
comprehensive insurance
بیمه کامل
hale and hearty
<idiom>
درسلامتی کامل
complete substitution
جانشین کامل
completely specified
با تعیین کامل
utmost good faith
با صداقت کامل
changeover
دگرگونی کامل
changeovers
دگرگونی کامل
dismounted defilade
اختفاء کامل
willie waught
یک جرعه کامل
U-turn
دور کامل
conversancy
اشنایی کامل
conversancy
اگاهی کامل
conversance
اشنایی کامل
conversance
اگاهی کامل
complete sound
فشنگ کامل
complete inventory
موجودی کامل
to the hilt
<idiom>
به طور کامل
in the minutest detail
<idiom>
مو به مو
[با جزییات کامل]
rounded
<adj.>
کامل و متعادل
total costs
هزینه کامل
overall costs
هزینه کامل
hottest
امادگی کامل
hotter
امادگی کامل
hot
امادگی کامل
clamp
بست کامل
clamped
بست کامل
U-turns
دور کامل
complete ditch
گود کامل
complementary color
رنگ کامل
inside and out
<idiom>
به طور کامل
hohlraum
تابشگر کامل
blackbody
تابشگر کامل
into thin air
<idiom>
بطور کامل
amain
باسرعت کامل
almightiness
قدرت کامل
all in price
بهای کامل
clamps
بست کامل
clamping
بست کامل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com