English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English Persian
smash بشدت زدن منگنه کردن
smashes بشدت زدن منگنه کردن
Other Matches
precipitates بشدت پرتاپ کردن
eruct بشدت فوران کردن
precipitated بشدت پرتاپ کردن
precipitate بشدت پرتاپ کردن
precipitating بشدت پرتاپ کردن
perforates منگنه کردن
blankest منگنه کردن
blank منگنه کردن
perforate منگنه کردن
hollow out منگنه کردن
perforating منگنه کردن
overpunch روی هم منگنه کردن
stamps منگنه کردن تمبرزدن
stamp منگنه کردن تمبرزدن
flans تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
flan تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
punch منگنه کردن سوراخ کردن
punched منگنه کردن سوراخ کردن
punches منگنه کردن سوراخ کردن
harder بشدت
acutely بشدت
hardest بشدت
sorely بشدت
extremely بشدت
like fury بشدت
hard بشدت
wracks بشدت کشیدن
racked بشدت کشیدن
ingravescent رو بشدت گذارنده
ingravescence رو بشدت گذاری
racks بشدت کشیدن
rack بشدت کشیدن
wracked بشدت کشیدن
dashes بشدت زدن
vengeful بشدت انتقام جو
dashed بشدت زدن
dash بشدت زدن
belch بشدت بیرون انداختن
belches بشدت بیرون انداختن
belching بشدت بیرون انداختن
belched بشدت بیرون انداختن
jounce بشدت بالا و پایین پریدن
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
punch منگنه
fringe منگنه
press vice منگنه
nipper منگنه
nippers منگنه
screw press منگنه
rollers منگنه
roller منگنه
moulding press منگنه
nip منگنه
punches منگنه
stapler منگنه
fringes منگنه
keypunch operator منگنه زن
nipped منگنه
nips منگنه
punchist منگنه زن
punched منگنه
tape punch نوار منگنه کن
digit punch منگنه رقمی
punch press پرس منگنه
punch position محل منگنه
imperforate منگنه نشده
punch position موضع منگنه
draw punch منگنه کششی
punching منگنه کاری
hydrostatic press منگنه ابی
numeric punch منگنه عددی
die قالب منگنه
hole punching منگنه کاری
stamper ماشین منگنه
punched card کارت منگنه
puncher منگنه کننده
punching machine دستگاه منگنه
punching منگنه زنی
card punch کارت منگنه کن
staple سوزن منگنه
lever punch منگنه اهرمی
copying press منگنه سوادبرداری
compressor منگنه کمپرسور
keypunching منگنه زنی
keypunch منگنه کلیدی
keypunch منگنه زدن
double punch منگنه مضاعف
punch card برگ منگنه
drop forge منگنه زدن
punched hole سوراخ منگنه
hollow punch سمبه منگنه
punch card کارت منگنه
control punch منگنه کنترلی
reproducting punch منگنه تجدیدشده
gang punch منگنه گروهی
blanck cutting دستگاه منگنه
center punch مرکز منگنه
multiple punch منگنه چندگانه
compressors منگنه کمپرسور
keypunch operator متصدی منگنه زنی
gang punch منگنه دسته جمعی
edge punched card کارت لب منگنه شده
punch card machine ماشین کارت منگنه
chadless punch منگنه بی خرده کاغذ
punching die حدیده منگنه کاری
punching tool پرس منگنه کاری
card punch دستگاه کارت منگنه
hot quenching منگنه کاری داغ
paper tape punch منگنه کن نوار کاغذی
paper tape punch منگنه نوار کاغذی
automatic punching machine دستگاه منگنه خودکار
printing punch منگنه کن با قابلیت چاپ
hot press منگنه ماشین اهار
reproducting punch منگنه تولید شده
punched tape نوار منگنه شده
twelve punch منگنه سطر دوازدهم
punch room اطاق منگنه زنی
punched card کارت منگنه شده
punch paper tape نوار کاغذی منگنه
punch plier انبر منگنه کاری
stamp mill ماشین پرس یا منگنه
fuller منگنه شیاردار قالب گیری
punched paper tape نوار کاغذی منگنه شده
double ended machine دستگاه برشکاری و منگنه کاری
rams دژکوب پیستون منگنه ابی
rammed دژکوب پیستون منگنه ابی
ram دژکوب پیستون منگنه ابی
letterpress منگنه مسوده کاغذهای کپیه پرس نامه
hard sectored دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
flexowriter علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com