Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
bulk
بصورت عمده
Search result with all words
wholesale
بصورت عمده فروختن
bulk buying
خرید بصورت عمده
blanket buying
خرید بصورت عمده
picker
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
Other Matches
body
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
bodies
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
major command
فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major activity
قسمت عمده فعالیت عمده
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
peach design
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
vitrify
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
primary
عمده
mainline
عمده
mainlined
عمده
copesetic
عمده
copacetic
عمده
mainlines
عمده
majoring
عمده
mainlining
عمده
substantive
[essential]
<adj.>
عمده
quintessential
<adj.>
عمده
head
عمده
only
عمده
major
<adj.>
عمده
bulk
عمده
prima
عمده
main
عمده
essential
<adj.>
عمده
significantly
عمده
significant
عمده
materials
عمده
material
عمده
vital
<adj.>
عمده
principals
عمده
leading
عمده
stapled
عمده
primes
عمده
primed
عمده
stapling
عمده
prime
عمده
principal
عمده
major
عمده
essentials
عمده
archical
عمده
essential
عمده
staple
عمده
majored
عمده
chiefs
عمده
chief
عمده
major end item
اقلام عمده
principals
عمده موکل
squire
ملاک عمده
major command
یکان عمده
stapling
کالای عمده
massing
قسمت عمده
major depression
افسردگی عمده
motifs
شکل عمده
mass
قسمت عمده
squires
ملاک عمده
motif
شکل عمده
oeuvre
کار عمده
dominant
نمایان عمده
major product
تولیدات عمده
major foul
خطای عمده
stapled
کالای عمده
bulk
قسمت عمده
on
در مسیر عمده
staple
کالای عمده
masses
قسمت عمده
mainspring
سبب عمده
heft
بخش عمده
whole sale trade
عمده فروشی
whole saler
عمده فروش
majors
اتحادیههای عمده
wholeseller
عمده فروش
end item
اقلام عمده
major sort
جورسازی عمده
be-all and end-all
عامل عمده
lion's share
بخش عمده
protagonist
بازیگر عمده
protagonists
بازیگر عمده
bulk supply
اماد عمده
high road
جاده عمده
whole sale dealer
عمده فروشی
whole prices
قیمتهای عمده
major assembly
قطعه عمده
principal
عمده موکل
main body
عمده قوا
wholesale
عمده فروشی
leading lady or man
بازیگر عمده
chiefly
بطور عمده
materially
بطور عمده
host troop
قوای عمده
central war
جنگ عمده
to sell
عمده فروختن
principal cause
جهت عمده
gross
عمده ناخالص
grossest
عمده ناخالص
grossing
عمده ناخالص
predominant
نافذ عمده
leading
عمده برجسته
gist
مطلب عمده
primary center
مرکز عمده
primary planets
سیارات عمده
principal town
شهر عمده
major
مهم عمده
grosses
عمده ناخالص
wholesalers
عمده فروش
grosser
عمده ناخالص
majoring
مهم عمده
the great vassals
اقطاعداران عمده
grossed
عمده ناخالص
majored
مهم عمده
wholesaler
عمده فروش
commanded
یکان قرارگاه عمده
major end item
اقلام عمده امادی
command
یکان قرارگاه عمده
quantity discount
تخفیف عمده فروشی
major assembly
قسمت عمده دستگاه
principium
اصل عمده واساسی
dominant user
استفاده کننده عمده
quantity rebate
تخفیف عمده فروشی
bulk cargo
بارحجیم بار عمده
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
primes
عمده بار کردن
wholesale price
قیمت عمده فروشی
vintnery
عمده فروشی شراب
primed
عمده بار کردن
prime
عمده بار کردن
lord paramount
صاحب تیول عمده
commands
یکان قرارگاه عمده
the main army
بخش عمده ارتش
major fleet
ناوگان عمده دریایی
prime implicant
عمده دلالت کننده
vintners
عمده فروش شراب
wholesaler
بازرگان عمده فروش
marrows
مغز قسمت عمده
major term
شرط عمده واساسی
trade price
قیمت عمده فروشی
vintner
عمده فروش شراب
marrow
مغز قسمت عمده
bone marrow
مغز قسمت عمده
greatly
بطور بزرگ و عمده
piece deresistance
بخش عمده خوراک
wholesalers
بازرگان عمده فروش
pomegrenate design
طرح گل اناری
[این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock
طرح طاووس
[این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
dominant user
یکان مصرف کننده عمده
mainstays
وابستگی عمده نقطه اتکاء
wholesale price index
شاخص قیمت عمده فروشی
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
capital
رئیسی ریاست مابانه عمده
index of wholesale prices
شاخص قیمتهای عمده فروشی
mainstay
وابستگی عمده نقطه اتکاء
stapling
اساسی مرکز بازرگانی عمده
staple
اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapled
اساسی مرکز بازرگانی عمده
their principal food is rice
خوراک عمده انها برنج است
trade discount
تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
roses p in this garden
گل عمده این باغ گل سرخ است
quantity allowance
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
p is nine points of the law
تصرف شرط عمده مالکیت است
wholesale
بطور یکجا عمده فروشی کردن
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
strength group
گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
commanded
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
end item
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
command
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
pound cake
کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
dialectic materialism
دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
lifting body
هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
security council
یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
in human shape
بصورت یا
as
<conj.>
<prep.>
بصورت
foresail
بادبان عمده دگل جلو کشتی بادبان پایین
spuriously
<adv.>
بصورت اشتباه
Outwardly . on the face of it.
بصورت ظاهر
justly
<adv.>
بصورت صحیح
compendiously
<adv.>
بصورت کوتاه
by mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
by a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
briefly
<adv.>
بصورت خلاصه
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
corporately
بصورت شرکت
by accident
<adv.>
بصورت اشتباه
curtly
<adv.>
بصورت کوتاه
carbonation
بصورت کربنات
simoltaneously
بصورت همزبان
compendiously
<adv.>
بصورت خلاصه
twist
تاب نخ
[بصورت اس یا زد]
duly
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
curtly
<adv.>
بصورت اجمالی
briefly
<adv.>
بصورت کوتاه
curtly
<adv.>
بصورت خلاصه
in black and white
<idiom>
بصورت نوشتار
unintentionally
<adv.>
بصورت اشتباه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com