English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (12 milliseconds)
English Persian
upward بطرف بالا
upgrade بطرف بالا
upgraded بطرف بالا
upgrades بطرف بالا
upgrading بطرف بالا
atop بطرف بالا
upwards بطرف بالا
Search result with all words
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
overhand بازی با دست بطرف بالا
upload نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
upstroke حرکت قلم بطرف بالا
upstroke خط منبسط بطرف بالا
upthrust بطرف بالا پرتاب کردن
upthrust حرکت بطرف بالا
uptilt بطرف بالا کج کردن
upwash حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
upwell بطرف بالا رفتن
Other Matches
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
levo بطرف چپ
in- بطرف
in بطرف
at بطرف
into بطرف
mesail بطرف وسط
downwards بطرف پائین
toward بطرف نسبت به
with بطرف درجهت
frontward بطرف جلو
cityward بطرف شهر
edgewise بطرف لبه
earthwards بطرف زمین
to the east of بطرف مشرق
eastwards بطرف مشرق
earthward بطرف زمین
coastward بطرف ساحل
dorsad بطرف پشت
homeward بطرف منزل
forwards بطرف جلو
to بطرف روبطرف
mesal بطرف وسط
mediad بطرف وسط
onwards بطرف جلو
manward بطرف انسان
pakkorro بطرف بیرون
heavenward بطرف اسمان
abaft بطرف عقب
rearward بطرف عقب
riverward بطرف رودخانه
aport بطرف چپ کشتی
apporro بطرف جلو
cephalad متمایل بطرف سر
frontwards بطرف جلو
to win over to one's side بطرف خوداوردن
orients بطرف خاوررفتن
on بعلت بطرف
homes بطرف خانه
coastwards بطرف ساحل
edgeways بطرف جلوباشد
home بطرف خانه
without بطرف خارج
orienting بطرف خاوررفتن
orient بطرف خاوررفتن
front بطرف جلو روکردن به
gravitate متمایل شدن بطرف
southern جنوبا بطرف جنوب
leans تکیه دادن بطرف
phototropism گرایش بطرف نور
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
downswing نوسان بطرف پایین
downstroke ضربه بطرف پایین
nobbling بطرف خود اوردن
nobbles بطرف خود اوردن
nobbled بطرف خود اوردن
fronting بطرف جلو روکردن به
inwards or inward بطرف داخل بباطن
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
inboard بطرف مرکز کشتی
adaxial متمایل بطرف محور
northwardly بطرف شمال شمالی
cephalad متمایل بطرف راس
lean تکیه دادن بطرف
gravitated متمایل شدن بطرف
leaned تکیه دادن بطرف
outward بطرف خارج بیرونی
gravitates متمایل شدن بطرف
athwart از طرفی بطرف دیگر
stern wards بطرف عقب کشتی
nobble بطرف خود اوردن
astern بطرف عقب پسین
deasil متمایل بطرف راست
gravitating متمایل شدن بطرف
ap chagi ضربه پا بطرف جلو
southeastward بطرف جنوب شرقی
northwestwards بطرف شمال غربی
stern ward بطرف عقب کشتی
norther بیشتر بطرف شمال
northeastward بطرف شمال شرقی
ashore بکنار بطرف ساحل
outwards بطرف خارج بیرونی
transposing بطرف دیگر معادله بردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
outcurve انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
adductor تمایل عضو بطرف محور
bate بال زدن بطرف پایین
cockshy پرتاب تیر بطرف هدف
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
cockshot پرتاب تیر بطرف هدف
transposes بطرف دیگر معادله بردن
transpose بطرف دیگر معادله بردن
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
step turn چرخش بطرف پایین تپه
strelli غلت عقب بطرف بالانس
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
pulls بطرف خود کشیدن کشش
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
westward بسوی باختر بطرف مغرب
pull بطرف خود کشیدن کشش
evanesce بطرف صفر میل کردن
retrorse بطرف پایین و عقب خم شده
dextrorotation گردش بطرف قطب راست
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
gravitating بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotatory دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
levorotary دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitates بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitated بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitate بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
capacole چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
comebacker ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
banked turn انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
place kick توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
lordosis انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
leg break بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
transposition انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
inflexed منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
pinch محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
up the river سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
chinaman زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
inshore بطرف ساحل جلو ساحل
eastern ساکن شرق بطرف شرق
down سوی پایین بطرف پایین
ascendency بالا
ascendancy بالا
aloft بالا
headwater بالا اب
aweigh بالا
overhead بالا
lever bridge پل بالا رو
balconies لژ بالا
balcony لژ بالا
overtone بالا تن
up there ان بالا
up stairs بالا
gallery لژ بالا
galleries لژ بالا
up بالا
up رو به بالا
upped بالا
upper limit حد بالا
upper بالا
above در بالا
atop بالا
high بالا
over- بالا
over بالا
highest بالا
upside بالا
highs بالا
overtones بالا تن
overhead سر بالا
uppermost از بالا
in old age [in great age] در سن بالا
upping رو به بالا
at a great age در سن بالا یی
upping بالا
top بالا
outreach بالا
upped رو به بالا
superincumbent از بالا
on high در بالا
raise بالا بردن
raise بالا کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com