English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
uptilt بطرف بالا کج کردن
Search result with all words
upthrust بطرف بالا پرتاب کردن
Other Matches
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
upward بطرف بالا
upgrade بطرف بالا
upwards بطرف بالا
upgrading بطرف بالا
atop بطرف بالا
upgrades بطرف بالا
upgraded بطرف بالا
upthrust حرکت بطرف بالا
upstroke خط منبسط بطرف بالا
upwell بطرف بالا رفتن
upstroke حرکت قلم بطرف بالا
overhand بازی با دست بطرف بالا
upload نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
upwash حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
evanesce بطرف صفر میل کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
to fold up به بالا کج کردن [مهندسی]
to turn up [collar] به بالا کج کردن [مهندسی]
to tilt up به بالا کج کردن [مهندسی]
to hinge up به بالا کج کردن [مهندسی]
bucks بالا پریدن وقوز کردن
souffles پف کردن یا بالا امدن غذا
souffle پف کردن یا بالا امدن غذا
soufflTs پف کردن یا بالا امدن غذا
buck بالا پریدن وقوز کردن
elate بالا بردن محفوظ کردن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
fluctuate نوسان کردن بالا وپایین رفتن
overestimate غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated غلو کردن دست بالا گرفتن
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
overestimates غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating غلو کردن دست بالا گرفتن
fluctuated نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates نوسان کردن بالا وپایین رفتن
to reject something with a shrug [of the shoulders] با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
seesaw بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
at بطرف
in- بطرف
in بطرف
levo بطرف چپ
into بطرف
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
pakkorro بطرف بیرون
apporro بطرف جلو
aport بطرف چپ کشتی
coastwards بطرف ساحل
home بطرف خانه
forwards بطرف جلو
manward بطرف انسان
mesail بطرف وسط
abaft بطرف عقب
onwards بطرف جلو
on بعلت بطرف
riverward بطرف رودخانه
heavenward بطرف اسمان
mediad بطرف وسط
cephalad متمایل بطرف سر
cityward بطرف شهر
coastward بطرف ساحل
mesal بطرف وسط
to win over to one's side بطرف خوداوردن
orient بطرف خاوررفتن
eastwards بطرف مشرق
earthwards بطرف زمین
earthward بطرف زمین
toward بطرف نسبت به
downwards بطرف پائین
to بطرف روبطرف
orients بطرف خاوررفتن
with بطرف درجهت
dorsad بطرف پشت
frontward بطرف جلو
orienting بطرف خاوررفتن
to the east of بطرف مشرق
edgewise بطرف لبه
homeward بطرف منزل
homes بطرف خانه
frontwards بطرف جلو
rearward بطرف عقب
edgeways بطرف جلوباشد
without بطرف خارج
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
nobbling بطرف خود اوردن
athwart از طرفی بطرف دیگر
outwards بطرف خارج بیرونی
downstroke ضربه بطرف پایین
adaxial متمایل بطرف محور
gravitating متمایل شدن بطرف
stern wards بطرف عقب کشتی
fronting بطرف جلو روکردن به
stern ward بطرف عقب کشتی
gravitated متمایل شدن بطرف
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
phototropism گرایش بطرف نور
ashore بکنار بطرف ساحل
gravitates متمایل شدن بطرف
downswing نوسان بطرف پایین
front بطرف جلو روکردن به
gravitate متمایل شدن بطرف
nobble بطرف خود اوردن
leans تکیه دادن بطرف
leaned تکیه دادن بطرف
lean تکیه دادن بطرف
astern بطرف عقب پسین
northwardly بطرف شمال شمالی
norther بیشتر بطرف شمال
inwards or inward بطرف داخل بباطن
northeastward بطرف شمال شرقی
ap chagi ضربه پا بطرف جلو
southern جنوبا بطرف جنوب
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
southeastward بطرف جنوب شرقی
cephalad متمایل بطرف راس
deasil متمایل بطرف راست
outward بطرف خارج بیرونی
nobbles بطرف خود اوردن
northwestwards بطرف شمال غربی
inboard بطرف مرکز کشتی
nobbled بطرف خود اوردن
outcurve انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
strelli غلت عقب بطرف بالانس
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
cockshy پرتاب تیر بطرف هدف
cockshot پرتاب تیر بطرف هدف
dextrorotation گردش بطرف قطب راست
pulls بطرف خود کشیدن کشش
pull بطرف خود کشیدن کشش
transpose بطرف دیگر معادله بردن
transposing بطرف دیگر معادله بردن
westward بسوی باختر بطرف مغرب
retrorse بطرف پایین و عقب خم شده
transposes بطرف دیگر معادله بردن
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
bate بال زدن بطرف پایین
step turn چرخش بطرف پایین تپه
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
adductor تمایل عضو بطرف محور
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
gravitate بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
gravitating بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitated بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitates بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banked turn انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
comebacker ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
levorotatory دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
levorotary دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
capacole چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
place kick توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
lordosis انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
setl زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
leg break بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
transposition انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
increase صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
jet propulsion جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
backbone مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
backbones مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com