English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
with بطرف درجهت
Other Matches
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
clockwise درجهت ساعت
downwind درجهت باد
In the opposite direction . درجهت مخالف
on the bow درجهت سینه
countering درجهت مخالف
counter درجهت مخالف
countered درجهت مخالف
downstroke ضربه درجهت پایین
southwestward درجهت جنوب باختری
southwestwards درجهت جنوب باختری
luff حرکت کشتی درجهت باد
slash pocket جیب عمودی درجهت درزلباس
lie to درجهت باد توقف کردن
clockwise درجهت گردش عقربههای ساعت
counterclockwise درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
kestrel چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
kestrels چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
omnidirectional گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
subcontrary مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
sympodium منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
wing heavy تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
at بطرف
in- بطرف
in بطرف
into بطرف
levo بطرف چپ
frontwards بطرف جلو
cityward بطرف شهر
cephalad متمایل بطرف سر
rearward بطرف عقب
apporro بطرف جلو
aport بطرف چپ کشتی
abaft بطرف عقب
riverward بطرف رودخانه
to win over to one's side بطرف خوداوردن
upwards بطرف بالا
toward بطرف نسبت به
atop بطرف بالا
on بعلت بطرف
coastward بطرف ساحل
pakkorro بطرف بیرون
dorsad بطرف پشت
manward بطرف انسان
mediad بطرف وسط
mesail بطرف وسط
frontward بطرف جلو
edgewise بطرف لبه
to the east of بطرف مشرق
mesal بطرف وسط
eastwards بطرف مشرق
earthwards بطرف زمین
earthward بطرف زمین
downwards بطرف پائین
onwards بطرف جلو
coastwards بطرف ساحل
without بطرف خارج
orients بطرف خاوررفتن
homeward بطرف منزل
upgraded بطرف بالا
home بطرف خانه
homes بطرف خانه
upward بطرف بالا
forwards بطرف جلو
orient بطرف خاوررفتن
orienting بطرف خاوررفتن
to بطرف روبطرف
heavenward بطرف اسمان
upgrade بطرف بالا
upgrading بطرف بالا
upgrades بطرف بالا
edgeways بطرف جلوباشد
phototropism گرایش بطرف نور
fronting بطرف جلو روکردن به
front بطرف جلو روکردن به
deasil متمایل بطرف راست
downstroke ضربه بطرف پایین
downswing نوسان بطرف پایین
northeastward بطرف شمال شرقی
norther بیشتر بطرف شمال
inwards or inward بطرف داخل بباطن
northwardly بطرف شمال شمالی
inboard بطرف مرکز کشتی
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
ashore بکنار بطرف ساحل
northwestwards بطرف شمال غربی
outwards بطرف خارج بیرونی
astern بطرف عقب پسین
southeastward بطرف جنوب شرقی
lean تکیه دادن بطرف
leaned تکیه دادن بطرف
southern جنوبا بطرف جنوب
adaxial متمایل بطرف محور
gravitate متمایل شدن بطرف
nobbling بطرف خود اوردن
cephalad متمایل بطرف راس
gravitates متمایل شدن بطرف
upstroke خط منبسط بطرف بالا
gravitated متمایل شدن بطرف
outward بطرف خارج بیرونی
upthrust حرکت بطرف بالا
ap chagi ضربه پا بطرف جلو
gravitating متمایل شدن بطرف
nobble بطرف خود اوردن
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
nobbled بطرف خود اوردن
upwell بطرف بالا رفتن
stern ward بطرف عقب کشتی
athwart از طرفی بطرف دیگر
nobbles بطرف خود اوردن
stern wards بطرف عقب کشتی
uptilt بطرف بالا کج کردن
leans تکیه دادن بطرف
outcurve انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
westward بسوی باختر بطرف مغرب
upthrust بطرف بالا پرتاب کردن
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
step turn چرخش بطرف پایین تپه
retrorse بطرف پایین و عقب خم شده
strelli غلت عقب بطرف بالانس
transpose بطرف دیگر معادله بردن
overhand بازی با دست بطرف بالا
upstroke حرکت قلم بطرف بالا
pull بطرف خود کشیدن کشش
transposes بطرف دیگر معادله بردن
evanesce بطرف صفر میل کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
adductor تمایل عضو بطرف محور
transposing بطرف دیگر معادله بردن
pulls بطرف خود کشیدن کشش
dextrorotation گردش بطرف قطب راست
cockshy پرتاب تیر بطرف هدف
cockshot پرتاب تیر بطرف هدف
bate بال زدن بطرف پایین
comebacker ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
gravitate بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banked turn انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
levorotatory دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitated بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotary دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
capacole چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
gravitating بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitates بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
place kick توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
lordosis انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
upload نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
leg break بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
transposition انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
upwash حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
inflexed منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
pinch محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
up the river سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
chinaman زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
inshore بطرف ساحل جلو ساحل
eastern ساکن شرق بطرف شرق
down سوی پایین بطرف پایین
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com