English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
introspectively بطریق معاینه نفس
Other Matches
penguins بطریق
penguin بطریق
auks بطریق
auk بطریق
in the shape of بطریق
parabolically بطریق تمثیل
interrogatively بطریق استفهام
allegorically بطریق مثال
in the a way بطریق عادی
accusingly بطریق اتهام
in the course of nature بطریق عادی
synoptically بطریق اختصار
academicism بطریق یا بروش اکادمی
analytical قابل حل بطریق جبری
cross question سئوال بطریق استنطاق
analytic قابل حل بطریق جبری
illatively بطریق استنتاج یا استخراج
arbitration رای بطریق حکمیت
academism بطریق یا بروش اکادمی
itineration وعظ بطریق گردش
inferentally بطریق استنتاج یا استنباط
differently بطریق دیگر بطور متفاوت
chronometry وقت سنجی بطریق علمی
contraposition قلب مطلب بطریق منفی
misbrand بطریق غلط داغ کردن
patriarchate مقام بطریق یا اسقف بزرگ
puffin مرغان دریایی ازخانواده بطریق یا پنگوئن
diagonal گامبرداری بطریق ضربه پا و فشارباپای دیگر
puffins مرغان دریایی ازخانواده بطریق یا پنگوئن
to barter away بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
inspecting معاینه
inspected معاینه
inspect معاینه
inspection معاینه
inspects معاینه
observations معاینه
observation معاینه
examination معاینه
examinations معاینه
observantion معاینه
look over معاینه کردن
to see eye to eye معاینه دیدن
palp معاینه بساوشی
otoscopy معاینه گوش
palpate معاینه بساوشی
palpation معاینه با دست
postmortem معاینه پس از مرگ
psychiatric examination معاینه روانپزشکی
radiographic inspection معاینه رونتگن
retinoscopy معاینه شبکیه
seach معاینه کردن
site inspection معاینه محل
mental examination معاینه روانی
examinations معاینه کردن
visited مسافرت معاینه
visit مسافرت معاینه
examinations رسیدگی معاینه
test معاینه کردن
examinations بازرسی معاینه
tests معاینه کردن
examination رسیدگی معاینه
examination معاینه کردن
examination بازرسی معاینه
tested معاینه کردن
observes معاینه کردن
visits مسافرت معاینه
gastroscopy معاینه معده
observe معاینه کردن
checkup معاینه عمومی
check up معاینه کردن
observing معاینه کردن
auscultate معاینه کردن
abdominoscopy معاینه شکم
inspection بازدید معاینه
observed معاینه کردن
rhinoscopy معاینه بینی و حنجره
super visum corporis گزارش معاینه جسد
observations معاینه وبررسی کردن
observation معاینه وبررسی کردن
ophthalmoscopy معاینه چشم و شبکیه
technical inspection معاینه فنی [خودرو]
stethoscopy معاینه بوسیله گوشی طبی
laryngoscope دستگاه مخصوص معاینه حنجره
proctoscope الت معاینه روده راست
roentgenoscopy معاینه بوسیله اشعه مجهول
hepatoscopy معاینه کبد غیبگویی بادیدن جگر
roentgenoscope دستگاه معاینه بوسیله اشعه مجهول
Never look a gift horse in the mouth. <proverb> دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
tromsillumination معاینه اندامی بوسیله انداختن روشنایی زیاد بر روی ان
speculum اینه طبی یاسپکولوم وسیله معاینه از طریق سوراخهای بدن
gastroscope اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده
radiographic inspection معاینه رادیوگرافی تحقیق و بررسی رادیوگرافی
ophthalmoscope اسباب معاینه ته چشم ته چشم بین
go over <idiom> تست کردن ،معاینه کردن
examined بازرسی کردن معاینه کردن
examine بازرسی کردن معاینه کردن
examining بازرسی کردن معاینه کردن
examines بازرسی کردن معاینه کردن
to see into تحقیق کردن معاینه کردن
postmortem پس از مرگ معاینه پس از مرگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com