English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
incisively بطور برنده
Other Matches
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
cutter برنده
cutters برنده
discoverer پی برنده
incisive برنده
winners برنده
discoverers پی برنده
conductive برنده
heuristic پی برنده
deferent برنده
scissile برنده
vehicle برنده
vehicles برنده
winning برنده
portative برنده
winner برنده
trenchant برنده
mutilator برنده
foretooth برنده
incisor tooth برنده
cutting برنده
winnings برنده
high proof برنده
incisory برنده
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
user بکار برنده
gonfalonier برنده پرچم
resolutive تحلیل برنده
edged tool الت برنده
edge tool الت برنده
impeller پیش برنده
impellor پیش برنده
raider یورش برنده
users بکار برنده
dissolvent حل کننده برنده
gestatorial برنده پاپ
winning position پوزیسیون برنده
utilizer بکار برنده
uplifter بالا برنده
raiders یورش برنده
propelling پیش برنده
wearing تحلیل برنده
shoo-in <idiom> برنده مطلق
promoters پیش برنده
winner برنده بازی
promoter پیش برنده
highest bidder برنده مزایده
uptake بالا برنده
winners برنده بازی
booster بالا برنده
boosters بالا برنده
winning move حرکت برنده
winner of a match برنده مسابقه
victors برنده مسابقه
prizer برنده جایزه
dark horses برنده غیرمترقبه
contenders برنده احتمالی
decision برنده با امتیاز
medallists برنده مدال
perseus برنده سر دیو
matrolinous بارث برنده
medalist برنده مدال
annihilator از بین برنده
contender برنده احتمالی
outpoint برنده با امتیاز
persi برنده سر دیو
achiever از پیش برنده
medallist برنده مدال
medalists برنده مدال
heiress ارث برنده زن
propulsive جلو برنده
promotor پیش برنده
victor برنده مسابقه
heiresses ارث برنده زن
prizewinner برنده جایزه
decisions برنده با امتیاز
deferent بیرون برنده
lacerative برنده یا درنده
cutting head نوک برنده
dark horse برنده غیرمترقبه
jackpots برنده تمام پولها
decisions برنده کشتی با امتیاز
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
won ending اخر بازی برنده
winterer بسر برنده زمستان
nonwinner هرگز برنده نشده
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
backsword شمشیر یک لبهء برنده
raise the hand بالابردن دست برنده
bearing capacity قدرت برنده باربرد
benefic فایده برنده نیکوکار
benefitical منتفع فایده برنده
file cutter قسمت برنده سوهان
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
jackpot برنده تمام پولها
limivorous فرو برنده گل ولای
emasculative برنده نیروی مردی
Nobel Prize winner برنده جایزه نوبل
cutler فروشنده الات برنده
emasculatory برنده نیروی مردی
painstakingly ساعی رنج برنده
painstaking ساعی رنج برنده
decision برنده کشتی با امتیاز
chung seung برنده هوگوابی تکواندو
emulous رشک برنده طالب
liquidators برچیننده از بین برنده
liquidator برچیننده از بین برنده
Nobel laureate برنده جایزه نوبل
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
gulfs هر چیز بلعنده وفرو برنده
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
cutting angle سطح برنده تیغه برش
scissors چیز برنده قطع کننده
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
hybrid propulation نیروی پیش برنده مختلط
hellward سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
novillero گاوبازی که هنوز برنده نشده
hoong seung برنده هوگو قرمز تکواندو
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
maidens اسبی که هنوز برنده نشده
maiden اسبی که هنوز برنده نشده
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
gulf هر چیز بلعنده وفرو برنده
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
runners-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
blade قسمت برنده لبههای تیغ دار
runner up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
cupholder برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
runner-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
dye-remover از بین برنده رنگ [سفید کننده]
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
I have not played my trump ( winning ) card . ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
defoliants مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
defoliating agent عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
The tongue is not steel , yet it cuts. <proverb> زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
ingestive بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
free-for-alls اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
medalist دارای مدال برنده مدال
medalists دارای مدال برنده مدال
medallist دارای مدال برنده مدال
medallists دارای مدال برنده مدال
streakily بطور خط خط
transtively بطور
atilt بطور کج
lastingly بطور پا بر جا
confusedly بطور در هم و بر هم
loosely بطور شل یا ول
wetly بطور تر
meanly بطور بد
flabbily بطور شل و ول
inaccurately بطور نادقیق
chimerically بطور واهی
compatibly بطور موافق
inconveniently بطور نامناسب
inaccurately بطور نادرست
inexplicitly بطور ناصریح
inappropriately بطور غیرمقتضی
commodiously بطور راحت
inappreciably بطور نامحسوس
choicely بطور پسندیده
comkplimentarily بطور تعارفی
cloudily بطور تیره
incontestably بطور مسلم
circularly بطور مدور
clandestinely بطور مخفی
inanimately بطور بیجان
inadmissibly بطور ناروا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com