Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
staccato
بطور بریده بریده اداکردن
Other Matches
smatterer
کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasps
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
بریده بریده نفس کشیدن
gasped
بریده بریده نفس کشیدن
gasp
بریده بریده نفس کشیدن
brokenly
بطور شکسته یا بریده
giggling
با نفس بریده بریده
giggles
با نفس بریده بریده
giggled
با نفس بریده بریده
giggle
با نفس بریده بریده
slashes
بریده بریده کردن
slashed
بریده بریده کردن
slash
بریده بریده کردن
broken sleep
خواب بریده بریده
by snathces
بریده بریده
brokenly
بریده بریده
cuts
بریده
lobed
بریده بریده
edge notched
لب بریده
interrupted line
خط بریده بریده
cut
بریده
gasped
نفس بریده
ellipsis
بریده گویی
sawn joint
درز بریده
to pant for breath
بریده دم زدن
exploded view
منظره بریده
crop eared
گوش بریده
gasp
نفس بریده
gasping
نفس بریده
gasps
نفس بریده
sectile
بریده شدنی
chop
ضربه بریده
chop
پاس بریده
chopped
پاس بریده
intrenchant
بریده نشدنیentrench
chopped
ضربه بریده
lumbers
تیر بریده
lumber
تیر بریده
lumbering
تیر بریده
lumbered
تیر بریده
uncut
بریده نشده
cluttering
بریده گویی
premorse
بریده شده
dimension stone
سنگ بریده
bonnyclabber
شیر بریده
mutilated
اندام بریده مغلوط
parings
ناخن بریده شده
shoot set
پاس تیز یا بریده
dissevere
جداشدن بریده شدن
to fall off
سواشدن بریده شدن
cut back bitumens
قیرهای محلول پس بریده
paring
ناخن بریده شده
skive
قسمت بریده چرم نواره
to turn
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
julienne
ابگوشت سبزیجات بریده شده
skives
قسمت بریده چرم نواره
skiving
قسمت بریده چرم نواره
skived
قسمت بریده چرم نواره
to turn sour
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to go off
[ British E]
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
exploded view
منظره شکافته شده مدل بریده
to slit hide into thongs
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
logjam
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrap
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
dimension stone
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cut brackets
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
cutting angle
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
to halve two timbers
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stencilled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
selections
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selection
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
head-shrinker
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
pasting
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbook
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
paste
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasted
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pastes
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
biased fabric
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafer
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafers
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
brussels
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
palatalize
از سق اداکردن
utter
اداکردن
enouce
اداکردن
uttered
اداکردن
utters
اداکردن
impact
با شدت اداکردن
impacts
با شدت اداکردن
innuendo
اداکردن کنایه
innuendoes
اداکردن کنایه
innuendos
اداکردن کنایه
express
بیان کردن اداکردن
expressing
بیان کردن اداکردن
expresses
بیان کردن اداکردن
expressed
بیان کردن اداکردن
acquitting
برطرف کردن اداکردن
acquits
برطرف کردن اداکردن
formulate
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
labialize
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
sputtered
باخشم اداکردن بیرون انداختن
to pour out abusive words
سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
formulated
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
sputters
باخشم اداکردن بیرون انداختن
formulates
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
sputter
باخشم اداکردن بیرون انداختن
formulating
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
incisively
بطور نافذ بطور زننده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
martially
بطور جنگی بطور نظامی
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
meanly
بطور بد
confusedly
بطور در هم و بر هم
transtively
بطور
wetly
بطور تر
loosely
بطور شل یا ول
atilt
بطور کج
lastingly
بطور پا بر جا
flabbily
بطور شل و ول
streakily
بطور خط خط
contrary to nature
بطور معجزه
discernibly
بطور معلوم
destructively
بطور مهلک
destructively
بطور مخرب
preliminarily
بطور مقدمه
contrarily
بطور متضاد
preposterously
بطور نا معقول
by way of exception
بطور استثناء
disagreeably
بطور نامطبوع
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
determinately
بطور معین
desultorily
بطور بی ترتیب
digressively
بطور منحرف
dingily
بطور تیره
clandestinely
بطور مخفی
cozily
بطور راحت
disconnectedly
بطور منفصل
detestably
بطور منفور
cannily
بطور عاقلانه
contagiously
بطور مسری
cephalad
بطور راسی
compulsorily
بطور اجباری
chimerically
بطور واهی
choicely
بطور پسندیده
comprehensively
بطور جامع
comprehensibly
بطور مفهوم
compositely
بطور مرکب
compatibly
بطور موافق
commodiously
بطور راحت
comkplimentarily
بطور تعارفی
cloudily
بطور تیره
circularly
بطور مدور
prosperouly
بطور مساعد
prevalently
بطور شایع
preventively
بطور دافع
consumedly
بطور زیاد
preposterously
بطور غیرطبیعی
hellishly
بطور جهنمی
cardinally
بطور مهم
preposterously
بطور مهمل
connectedly
بطور متصل
catercorner
بطور مورب
prolifically
بطور بارخیز
catercornered
بطور مورب
problematically
بطور مشکوک
deplorably
بطور اسفناک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com