English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
currently بطور جاری
Other Matches
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
pourer جاری
currents جاری
present-day جاری
current cell سل جاری
gushing جاری
current جاری
volant جاری
interfluent در هم جاری
groovy جاری
sister in law جاری
actuals جاری
running جاری
interfluous در هم جاری
sluicy جاری
going جاری
running water اب جاری
trill جاری شدن
working capacity سرمایه جاری
yeild جاری شدن
current loop حلقه جاری
standing روش جاری
current price قیمت جاری
circulating asset دارایی جاری
During (in)the current year. درسال جاری
checking account حساب جاری
The regulations in force . مقررات جاری
trills جاری شدن
yeild point حد جاری شدن
Blood was running . خون جاری شد
competitive price قیمت جاری
current ratio نسبت جاری
trilled جاری شدن
current asset دارایی جاری
current date تاریخ جاری
current assets دارائیهای جاری
current budget بودجه جاری
current expenditure هزینه جاری
current assets دارایی جاری
yields جاری شدن
yielded جاری شدن
yield جاری شدن
current liability بدهی جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current liabilites بدهیهای جاری
current instruction دستورالعمل جاری
current income درامد جاری
current liability بدهیهای جاری
current files پروندههای جاری
current cell indicator نشانگر سل جاری
current جاری و روان
present consumption مصرف جاری
present income درامد جاری
ooze جریان جاری
oozed جریان جاری
oozes جریان جاری
oozing جریان جاری
disembogue جاری شدن
demand deposit سپرده جاری
bank overdraft حساب جاری
electrodynamics الکترسیته جاری
flows جاری شدن
flowed جاری شدن
currents جاری و روان
perfuse جاری ساختن
standing orders دستور جاری
standing order دستور جاری
tidal volume حجم جاری
account cuurent حساب جاری
AC حساب جاری
flow جاری شدن
excurrent جاری شونده
routines روش جاری
routines خط مشی جاری
callendar year سال جاری
current accounts حساب جاری
liquid limit حد جاری شدن
current account حساب جاری
routine خط مشی جاری
routine روش جاری
routinely خط مشی جاری
routinely روش جاری
rules of procedure روش جاری
checking accounts حساب جاری
current yield بازده جاری
printed پس از اتمام کار جاری
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
prints پس از اتمام کار جاری
print پس از اتمام کار جاری
daily routine عادت جاری روزانه
payment on open account پرداخت در حساب جاری
passbook دفتر حساب جاری
pass book دفتر حساب جاری
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
snivel ازبینی جاری شدن
bleeds خون جاری شدن از
bleed خون جاری شدن از
sniveling ازبینی جاری شدن
snivelled ازبینی جاری شدن
current rate of growth نزخ رشد جاری
snivelling ازبینی جاری شدن
snivels ازبینی جاری شدن
blood خون جاری کردن
pour point نقطه جاری شدن
tapping از شیر اب جاری کردن
tapped از شیر اب جاری کردن
tap از شیر اب جاری کردن
sniveled ازبینی جاری شدن
checking account حساب جاری بانکی
balance on current account مانده حساب جاری
pours جاری شدن یا ساختن
jetting مانندفواره جاری کردن
outflows به بیرون جاری شدن
flow جریان جاری کردن
instant مربوط به ماه جاری
instants مربوط به ماه جاری
flowed جریان جاری کردن
circumfluent جاری شونده دراطراف
flows جریان جاری کردن
outflow به بیرون جاری شدن
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
checking accounts حساب جاری بانکی
flux جاری شدن گداختن
pours افشاندن جاری شدن
pouring جاری شدن یا ساختن
pouring افشاندن جاری شدن
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
current account balance تراز حساب جاری
the th inst پنجم بماه جاری
active a ccount حساب متحرک یا جاری
pour افشاندن جاری شدن
jet مانندفواره جاری کردن
poured جاری شدن یا ساختن
poured افشاندن جاری شدن
pour جاری شدن یا ساختن
standing operating procedures روش جاری مخابرات
jetted مانندفواره جاری کردن
jets مانندفواره جاری کردن
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
routines جریان عادی عادت جاری
ancestral file که فرزند فایل جاری است
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
flows جاری بودن روان شدن
flowed جاری بودن روان شدن
flow جاری بودن روان شدن
routinely جریان عادی عادت جاری
newsreels فیلم اخبار جاری روز
emanates جاری شدن تجلی کردن
emanating جاری شدن تجلی کردن
confluent باهم جاری شونده متلاقی
emanate جاری شدن تجلی کردن
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
emanated جاری شدن تجلی کردن
newsreel فیلم اخبار جاری روز
routine جریان عادی عادت جاری
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
move to tears اشک از چشمان کسی جاری شدن
riffle اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com