English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
subjectively بطور ذهنی یا باطنی
Other Matches
ben باطنی
internal باطنی
interior باطنی
interiors باطنی
intrinsic باطنی
pectorals باطنی
inmost باطنی
pectoral باطنی
internal conversion تبدیل باطنی
psychological make up تصور باطنی
inward داخلی باطنی
inner روحی باطنی
inward light نور باطنی
propensities میل باطنی رغبت
article of faith اعتقاد و عقیده باطنی
propensity میل باطنی رغبت
internal باطنی ناشی ازدرون
internalization درونی یا باطنی کردن
ideologies مبحث افکار وارزوهای باطنی
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
idealogy مبحث افکار وارزوهای باطنی
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
ideology مبحث افکار وارزوهای باطنی
subjective ذهنی
intellectual ذهنی
mental ذهنی
psychical ذهنی
psychic ذهنی
intellectuals ذهنی
heuristic ذهنی
imagery تصویرسازی ذهنی
subjectivism ذهنی گرایی
mental function کارکرد ذهنی
intellectuals ذهنی روشنفکر
mental set امایه ذهنی
subjective value ارزش ذهنی
mental image تصویر ذهنی
mentalities قوه ذهنی
intrinsic طبیعی ذهنی
rehearsals مرور ذهنی
rehearsal مرور ذهنی
mental faculties قوی ذهنی
mental discipline پرورش ذهنی
mental growth رشد ذهنی
images تصویر ذهنی
image تصویر ذهنی
mental development رشد ذهنی
mental faculty قوه ذهنی
mentality قوه ذهنی
mental confusion گم گشتگی ذهنی
mental process فرایند ذهنی
mental analysis تحلیل ذهنی
heuristic learning یادگیری ذهنی
intellectual ذهنی روشنفکر
mental maturity بلوغ ذهنی
subjective utility سودمندی ذهنی
mental ability توانایی ذهنی
stupidness کند ذهنی
psychogenic موجدمحرکات ذهنی
mentally handicapped معلول ذهنی
faculty قوه ذهنی
psychgenetic موجدمحرکات ذهنی
faculties قوه ذهنی
imbecility کند ذهنی
unintelligence کند ذهنی
to stamp on the memory ذهنی کردن
mental structure ساخت ذهنی
subjective equality برابری ذهنی
imaginary <adj.> ذهنی باف
perceptual handicap ناتوانی ذهنی
bradyphrenia کندکاری ذهنی
subjective reality واقعیت ذهنی
psychological make up نمود ذهنی
to imprint on the mind ذهنی کردن
stupdity کند ذهنی
verbal image تصویر ذهنی کلامی
noetic ذهنی قیاس منطقی
mental retardation عقب ماندگی ذهنی
mentally deficient عقب مانده ذهنی
mentally retarded عقب مانده ذهنی
mentally subnormal عقب مانده ذهنی
hypophrenia عقب ماندگی ذهنی
mental subnormality عقب ماندگی ذهنی
psychologt دانش قواوکارهای ذهنی
aniconia فقدان تصویر ذهنی
oligophrenia عقب ماندگی ذهنی
mental retardation عقب مانده ذهنی
subjective scoring نمره گذاری ذهنی
stupidities کند ذهنی بی علاقگی
phantasm روح تصویر ذهنی
stupidity کند ذهنی بی علاقگی
faculty نیروی ذهنی دانشکده
connotation توارد ذهنی معنی
eidetic imagery تصویر ذهنی روشن
stupor کند ذهنی گیجی
faculties نیروی ذهنی دانشکده
connotations توارد ذهنی معنی
stupors کند ذهنی گیجی
mental deficiency عقب ماندگی ذهنی
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
faculty psychology روانشناسی قوای ذهنی
brain worker کارگر ذهنی روشنفکر
subjective psychology روانشناسی ذهنی گرا
ambivert شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
primary mental deficiency عقب ماندگی ذهنی نخستین
psychics دانش قوا وکارهای ذهنی
secondary mental deficiency عقب ماندگی ذهنی ثانوی
borderline mental retardation عقب ماندگی ذهنی مرزی
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
trainable mentally retarded عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
educable mentally retarded عقب مانده ذهنی اموزش پذیر
california tests of mental maturity ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
terman group test of mental ability آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
otis lennon mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
low grade defective عقب مانده ذهنی تراز پایین
columbia mental maturity scale مقیاس کلمبیا برای بلوغ ذهنی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
psychogenesis ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
improperly بطور غلط بطور نامناسب
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
subjective فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
geometric design طرح هندسی [این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
wetly بطور تر
transtively بطور
atilt بطور کج
confusedly بطور در هم و بر هم
loosely بطور شل یا ول
flabbily بطور شل و ول
lastingly بطور پا بر جا
meanly بطور بد
streakily بطور خط خط
enchantingly بطور فریبنده
comprehensively بطور جامع
compulsorily بطور اجباری
shockingly بطور انزجاراور
signally بطور برجسته
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
connectedly بطور متصل
simpliciter بطور مطلق
suddenly بطور ناگهانی
consumedly بطور زیاد
contagiously بطور مسری
contrarily بطور متضاد
contrary to nature بطور معجزه
illusorily بطور فریبنده
horizontally بطور افقی
problematically بطور مشکوک
comprehensibly بطور مفهوم
compositely بطور مرکب
charmingly بطور فریبنده
materially بطور عمده
chiefly بطور عمده
dispiritedly بطور افسرده
dejectedly بطور افسرده
choicely بطور پسندیده
circularly بطور مدور
clandestinely بطور مخفی
cloudily بطور تیره
seriatim بطور مسلسل
comkplimentarily بطور تعارفی
commodiously بطور راحت
compatibly بطور موافق
prolifically بطور بارخیز
fascinatingly بطور فریبنده
illusively بطور فریبنده
agreeably بطور دلپذیر
cozily بطور راحت
dingily بطور تیره
disagreeably بطور نامطبوع
discernibly بطور معلوم
harmoniously بطور موافق
spicily بطور زننده
disconnectedly بطور منفصل
dispersedly بطور متفرق
divergently بطور متباین
practicably بطور عملی
vertically بطور عمود
doubliy بطور مضاعف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com