English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
mystically بطور رمزی یا استعماری
Other Matches
authentication code سیستم نشانی رمزی معرفهای رمزی
codress نوعی پیام که کلیه متن ان فقط به رمز ارسال میشود گیرندگان رمزی پیام باادرس رمزی
colonial system نظام استعماری
expeditionary forces قشون استعماری
expeditionary force قشون استعماری
cyphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cipher رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
ciphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
which transponder علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
occult رمزی
backstairs رمزی
monogrammatic رمزی
enigmatical رمزی
cryptic رمزی
cryptically رمزی
emblematic رمزی
coded رمزی
furtive رمزی
mystic رمزی
figurative رمزی
mystics رمزی
encoded رمزی
allusive رمزی
in petto رمزی
symbolically رمزی
runic رمزی
symbolic رمزی
emblematical رمزی
allegorical رمزی
allegoric رمزی
code words کلمات رمزی
figurative رمزی کنایهای
mystic participation اشتراک رمزی
mystic sense معنی رمزی
encoded رمزی شده
symbolic رمزی اشاری
undercover رمزی جاسوس
occult سری رمزی
symbolically رمزی اشاری
cryptocorrespondence مکاتبات رمزی
formal logic منطق رمزی
cryptogram نوشته رمزی
cryptograph نوشته رمزی
code رمزی کردن
coded character دخشه رمزی
codification رمزی کردن
mystified رمزی کردن
mystifies رمزی کردن
esoteric رمزی درونی
mystifying رمزی کردن
mystify رمزی کردن
encode رمزی کردن
puzzle lock قفل رمزی
symbolic logic منطق رمزی
watchwords کلمه رمزی
code word کلمات رمزی
formulae قاعده رمزی
formulas قاعده رمزی
encodes رمزی کردن
formula قاعده رمزی
watchword کلمه رمزی
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
cryptocommunication ارتباط ومخابرات رمزی
cryptanalysis کشف نوشته رمزی
semiotic مکتب علائم رمزی
cypher حروف یامهر رمزی
cryptosecurity حفافت مکاتبات رمزی
coded decimal رقم دهدهی رمزی
semeiotic مکتب علائم رمزی
tokens معجزه علامت رمزی
phase encoded رمزی شده با فاز
token معجزه علامت رمزی
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
token کلمه رمزی علامت مشخصه
to crack a code رمزی [گاوصندوق یا رایانه] را شکندن
cryptanalyze نوشته رمزی را کشف کردن
tokens کلمه رمزی علامت مشخصه
cryptorelated informations اطلاعات مربوط به مکاتبات رمزی
numerology مبحث معانی رمزی اعداد
symbolization استعمال علائم ونشانهای رمزی
sigil علامت نجومی علائم رمزی
formulation دستور سازی تبدیل به قاعده رمزی
cipher فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
ciphers فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
cyphers فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
symbolism نمایش بوسیله علائم مکتب رمزی
pressmark حروف رمزی مشخصه کتب کتابخانه
symbology مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
open code سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
monitored به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
demodulate از مخابرات رادیویی مطالب رمزی کشف کردن
monitor به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitors به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
repeating key روش رمزی که همراه با تکرار یک کلید رمز میباشد
typography فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typographies فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
martially بطور جنگی بطور نظامی
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
signals علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
spelling group حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
codress procedure روش ذکر گیرندگان به صورت رمزی روش رمز کردن کلیه پیام
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
wand دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wands دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
codifies رمزی کردن تدوین کردن
codify رمزی کردن تدوین کردن
codifying رمزی کردن تدوین کردن
spelling table جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
atilt بطور کج
lastingly بطور پا بر جا
flabbily بطور شل و ول
wetly بطور تر
loosely بطور شل یا ول
meanly بطور بد
transtively بطور
streakily بطور خط خط
confusedly بطور در هم و بر هم
in the main بطور کلی
insipidly بطور بی مزه
insignificantly بطور جزئی
in miniature بطور کوچک
impracticably بطور غیرعملی
inanimately بطور بیجان
inappreciably بطور نامحسوس
inappropriately بطور غیرمقتضی
facedown بطور دمر
intransitively بطور لازم
invcersely بطور وارونه
in confidence بطور محرمانه
intermediately بطور میانه
inaccurately بطور نادرست
in the mass بطور کلی
inaccurately بطور نادقیق
in sum بطور مختصرومفید
interruptedly بطور غیرمسلسل
in petto بطور خصوصی
in series بطور مسلسل
interjectionally بطور معترضه
intermediately بطور متوسط
in miniature بطور فریف
intemperately بطور نامعتدل
inadmissibly بطور ناروا
intelligibly بطور مفهوم
in principle بطور کلی
in relief بطور برجسته
insecurely بطور نامحفوظ
indicatively بطور اخباری
industriously بطور ساعی
inefficaciously بطور بی فایده
inconsistently بطور متناقص
ineligibly بطور ناشایسته
inconsistently بطور متباین
inconsistently بطور ناسازگار
inexactly بطور نادرست
inconclusively بطور ناتمام
inconclusively بطور غیرقطعی
incomprehensibly بطور نامفهوم
inconstantly بطور نا پایدار
incontestably بطور مسلم
inconveniently بطور نامناسب
indiscretely بطور یک پارچه
indicatively بطور اشاره
indispansably بطور ضروری
indispensably بطور حتمی
indefeasibly بطور پابرجا
indissolubly بطور غیرقابل حل
indecently بطور ناشایسته
incorporeally بطور غیرمحسوس
indissolubly بطور پایدار
inductively بطور قیاس
incompatibly بطور ناسازگار
incommunicatively بطور کم امیزش
inferiorly بطور زبردست
infernally بطور جهنمی
infinitesimally بطور لایتجزاء
inauspiciously بطور مشئوم
inharmoniously بطور ناموزون
inimically بطور مغایر
injuriously بطور مضر
innumerably بطور بیشمار
insecurely بطور نا امن
inartificially بطور غیرمصنوعی
inferiorly بطور پست
insolubly بطور حل نشدنی
inferentially بطور استنباطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com