Dictiornary-Farsi | بطور ساده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
plainly	بطور ساده
natively	بطور ساده


Search result with all words

artlessly	بطور ساده یاغیر صنعتی
Other Matches

simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially	بطور جنگی بطور نظامی
incisively	بطور نافذ بطور زننده
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
free spoken	ساده گو
simple minded	ساده دل
unceremonious	ساده
artless	ساده
fraudless	ساده
unaadorned	ساده
idiot	ساده
unceremoniously	ساده
freestanding	ساده
simplex	ساده
simpleminded	ساده دل
fructose	ساده
homespun	ساده
idiots	ساده
daff	ساده دل
plain	ساده
explicit	ساده
cleans	ساده
cleanest	ساده
cleaned	ساده
unsophisticated	ساده
simple hearted	ساده دل
plain hearted	ساده دل
unmeaning	ساده
unassuming	ساده
frugal	ساده
simplistic	ساده
downright	ساده
inexpensive	ساده
positive	ساده
naive	ساده
plainer	ساده
plainest	ساده
plains	ساده
incomplex	ساده
incomposite	ساده
untutored	ساده
charmless	ساده
simpler	ساده دل
naif	ساده
clean	ساده
conversable <adj.>	ساده دل
bald	ساده
balder	ساده
simplest	ساده
taffetized	ساده
baldest	ساده
expansive <adj.>	ساده دل
baldly	ساده
fanciless	ساده
simpler	ساده
simple	ساده دل
simple	ساده
simplest	ساده دل
sheepish	ساده دل
sheepishly	ساده دل
unaffected	ساده
good-humored	ساده دل
slick	ساده
innocent <adj.>	ساده دل
simple-hearted <adj.>	ساده دل
clodhopper	ساده
semplice	ساده
clodhoppers	ساده
slickest	ساده
seemly <adj.>	ساده دل
clean bill of lading	بارنامه ساده
phonemes	صداهای ساده
pick wickian	ساده بی تکلف
simplex transmission	مخابره ساده
plain flap	فلپ ساده
credulous	ساده لوح
simplify	ساده سازی
simple fraction	کسر ساده
simple parry	دفاع ساده
clean collection	وصولی ساده
simplifying	ساده سازی
simplifies	ساده کردن
phoneme	صدای ساده
simplifies	ساده سازی
simplifications	ساده سازی
simple oscillator	نوسانگر ساده
empirical formula	فرمول ساده
fall guys	ساده لوح
plain paper	کاغذ ساده
plain rib	تیغه ساده
plain weave	بافت ساده
primitive	شکل ساده
simplification	ساده سازی
plain clothes	ساده پوش
plain-clothes	ساده پوش
sementem	معنی ساده
simplify	ساده کردن
fall guy	ساده لوح
simple minded	ساده لوح
simple magnet	مغناطیس ساده
simple average	میانگین ساده
simple mean	میانگین ساده
open-and-shut	ساده واضح
simplifying	ساده کردن
open and shut	ساده واضح
simpleton	ساده لوح
dupe	ساده لوح
sketch	نقشه ساده
gaby	ساده لوح
galah	ساده لوح
sketched	طرح ساده
sketched	نقشه ساده
sketches	طرح ساده
sketches	نقشه ساده
dupable	ساده لوح
gobemouche	ساده لوح
simple stress	تنش ساده
gowk	ساده لوح
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
simple structure	ساخت ساده
gullibility	ساده لوحی
sketch	طرح ساده
frugal food	خوراک ساده
goof	ادم ساده
duped	ساده لوح
free spokenness	ساده گویی
dupes	ساده لوح
duping	ساده لوح
goofs	ادم ساده
simple shear	برش ساده
goofing	ادم ساده
goofed	ادم ساده
simpletons	ساده لوح
clean bill	برات ساده
navvies	کارگر ساده
in plain english	به انگلیسی ساده
credulity	ساده لوحی
credulousness	ساده لوحی
simple beam	تیره ساده
simple beam	تیر ساده
simple bending	خمش ساده
simple compression	فشار ساده
take it easy <idiom>	ساده بگیر
primary cell	پیل ساده
simple correlation	همبستگی ساده
simple distillation	تقطیر ساده
simple eye	چشم ساده
nincompoop	ساده لوح
deck hand	ملوان ساده
deck hands	ملوان ساده
simple attack	حمله ساده
navvy	کارگر ساده
reducible	ساده شدنی
simple truss	خرپای ساده
penny whistle	نی لبک ساده
penny whistles	نی لبک ساده
simpleminded	ساده لوح
reductions	ساده سازی
reduction	ساده سازی
ingenuous	صاف و ساده
plain design	طرح کف ساده
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
simple schizophrenia	اسکیزوفرنی ساده
flat rate	نرخ ساده
simplex channel	مجرای ساده
nincompoops	ساده لوح
two time	دو حرکت ساده
simple-minded	ساده لوح
bared	ساده اشکار
bare	ساده اشکار
king post truss	خرپای ساده
soft headed	ساده لوح
oaf	ساده لوح
oafs	ساده لوح
lamblkin	ساده لوح
basic circuit	مدار ساده
naive	ساده لوح
sot	ساده لوح
simplified	ساده شده