Dictiornary-Farsi | بطور علاج ناپذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
incurably	بطور علاج ناپذیر


Other Matches

incurable	علاج ناپذیر
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
nostrum	دارویی که علاج هر درد باشد علاج هر چیز
inerrably	بطور لغزش ناپذیر
incorrigibly	بطور اصلاح ناپذیر
irrecocilably	بطور اصلاح ناپذیر
irremediably	بطور چاره ناپذیر
irremissibly	بطور بخشش ناپذیر
irremovably	بطور عزل ناپذیر
irreparably	بطور جبران ناپذیر
irreversibly	بطور تغییر ناپذیر
irresistibly	بطور مقاومت ناپذیر
imperviously	بطور خلول ناپذیر
imperishably	بطور زوال ناپذیر
invulnerably	بطور شکست ناپذیر
invulnerably	بطور زخم ناپذیر
indefatigably	بطور خستگی ناپذیر
inestimably	بطور تقدیر ناپذیر
inexcusably	بطور عذر ناپذیر
indispensably	بطور چاره ناپذیر
inexhaustibly	بطور خستگی ناپذیر
inscrutably	بطور تفحص ناپذیر
inseparably	بطور تجزیه ناپذیر
indefensibly	بطور دفاع ناپذیر
insuperably	بطور شکست ناپذیر
indefeasibly	بطور فسخ ناپذیر
invincibly	بطور شکست ناپذیر
intabgibly	بطور لمس ناپذیر
penetrably	بطور نفوذ ناپذیر
impalpably	بطور لمس ناپذیر
indestructibly	بطور فنا ناپذیر
deathlessly	بطور فنا ناپذیر
insufferably	بطور تحمل ناپذیر
insupportably	بطور تحمل ناپذیر
intolerably	بطور تحمل ناپذیر
immutably	بطور تغییر ناپذیر
immiscibly	بطور امیزش ناپذیر
interminably	بطور پایان ناپذیر
immitigably	بطور تخفیف ناپذیر
indescribably	بطور وصف ناپذیر
irredeemably	بطور چاره ناپذیر
inviolably	با مصونیت بطور تخلف ناپذیر
imperturbably	با خون سردی بطور تشویش ناپذیر
impassively	بطور تالم ناپذیر ازروی بی عاطفگی
invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
cureless	بی علاج
cure	علاج
remedied	علاج
cured	علاج
remedy	علاج
remedying	علاج
remedies	علاج
cures	علاج
irremediableness	علاج ناپذیری
remediable	قابل علاج
operable	قابل علاج
incurability	علاج ناپذیری
bootless	بی مصرف بی علاج
curability	علاج پذیری
medicative	علاج بخش
acology	علم علاج
curative	علاج بخش
curable	علاج پذیر
remediless	علاج ناپذبر
ischuretic	علاج حبس پول
panaceas	علاج عام اسقولوفندریون
panacea	علاج عام اسقولوفندریون
azoth	علاج کلیه دردها
contra indicate	راه علاج راجوردیگرنشان دادن
sanative	علاج کننده بهبودی دهنده
sanatory	علاج کننده بهبودی دهنده
The remedy may be worse than the disease. <proverb>	گاهى علاج بدتر از بیمارى است.
acute dose	دز دریافتی حاد و غیر قابل علاج
a stitch in time saves nine <proverb>	علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
nurse a cold	سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
it is past cure	از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
incisively	بطور نافذ بطور زننده
martially	بطور جنگی بطور نظامی
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
anarthritic	علاج نقرس دوای نقرس
water cure	علاج بااب معالجه بااب
waterproofed	نم ناپذیر
waterproofs	نم ناپذیر
imperviable	نم ناپذیر
inappeasable	ناپذیر
unchallenged	بحث ناپذیر
watertight	اب ناپذیر
waterproof	نم ناپذیر
unappealabe	پژوهش ناپذیر
spanless	پیمایش ناپذیر
irrevocably	بطورفسخ ناپذیر
unavoidable	چاره ناپذیر
inalienable	بیع ناپذیر
inseparable	تفکیک ناپذیر
unavoidable	اجتناب ناپذیر
insoluble	انحلال ناپذیر
stainless	زنگ ناپذیر
unexceptionable	استثناء ناپذیر
unappeasable	استمالت ناپذیر
unsearchable	کاوش ناپذیر
untouchability	لمس ناپذیر
unalterable	تغییر ناپذیر
uninflammable	اشتعال ناپذیر
unconquerable	تسخیر ناپذیر
uncomputable	محاسبه ناپذیر
invariable	تغییر ناپذیر
fatigueless	خستگی ناپذیر
unchangeable	تغییر ناپذیر
immutable	تغییر ناپذیر
unwearying	خستگی ناپذیر
unobjectionable	اعتراض ناپذیر
disconsolate	تسلی ناپذیر
undeniable	انکار ناپذیر
immobile	جنبش ناپذیر
impregnable	رسوخ ناپذیر
deathless	فنا ناپذیر
drainless	خستگی ناپذیر
inflexible	انحناء ناپذیر
overpowering	مقاومت ناپذیر
irreversible	برگشت ناپذیر
irreversible	واگشت ناپذیر
irreversible	بازگشت ناپذیر
impermeable	رطوبت ناپذیر
impermeable	تراوش ناپذیر
impermeable	نشت ناپذیر
unanswerable	تکذیب ناپذیر
unanswerable	جواب ناپذیر
undeniably	انکار ناپذیر
inconceivable	تصور ناپذیر
adamant	تزلزل ناپذیر
irreconcilable	اشتی ناپذیر
irreconcilable	وفق ناپذیر
voracious	سیری ناپذیر
incomparable	مقایسه ناپذیر
uncompromisingly	مصالحه ناپذیر
uncompromising	مصالحه ناپذیر
indeterminable	تعیین ناپذیر
unceasing	پایان ناپذیر
unceasing	ایست ناپذیر
incurable	درمان ناپذیر
incurable	بهبودی ناپذیر
exhautless	خستگی ناپذیر
undecidable	تصمیم ناپذیر
engrained	چاره ناپذیر
ego alien	خود ناپذیر
adamantly	تزلزل ناپذیر
irredeemable	پایان ناپذیر
insusceptible	تایید ناپذیر
indefeasible	بطلان ناپذیر
intangibly	بطورلمس ناپذیر
invariant	تغییر ناپذیر
indefeasible	فسخ ناپذیر
indecomposable	فساد ناپذیر
ireversible	تغییر ناپذیر
incorruptibly	بطورفساد ناپذیر
irrecocilably	بطوروفق ناپذیر
irrecoverable	جبران ناپذیر
irrecoverably	بطوراصلاح ناپذیر
unassailable	یورش ناپذیر
inconvertible	مبادله ناپذیر
irremissible	اغماض ناپذیر
incompressible	فشار ناپذیر
incompressible	تراکم ناپذیر
indefectible	خلل ناپذیر
insol	انحلال ناپذیر
indestructible	فنا ناپذیر
incorrigible	اصلاح ناپذیر
invincible	شکست ناپذیر
irreparable	جبران ناپذیر
ineludible	گریز ناپذیر
indefatigable	خستگی ناپذیر
indubious	تردید ناپذیر
inexcitable	هیجان ناپذیر
indisributable	بخش ناپذیر
inexhaustibly	بطورپایان ناپذیر
indisciplinable	انظباط ناپذیر
inextinguishably	بطورتسکین ناپذیر
infrangible	تجزیه ناپذیر
inirritable	تحریک ناپذیر
indiminishable	کاهش ناپذیر
inscrvtable	تفحص ناپذیر
incommutably	تبدیل ناپذیر
incommutable	تخفیف ناپذیر
non descript	تشریح ناپذیر
nonsuperimposable	انطباق ناپذیر