Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
vertically
بطور عمود
Search result with all words
abeam
یاتاقانهایی که تحت زاویه 09یا 072 درجه بطور عمود برمحور طولی رسانگر قرارگرفته اند
Other Matches
perpendecular
عمود
perpendicular
عمود
tate
عمود
normal
عمود
perpendicular
[to]
<adj.>
عمود
[بر]
barbican
دو برج عمود
normal vector
بردار عمود
barbacan
دو برج عمود
cross-banded
[روکشی با تارهای عمود]
tate zuki
ضربه عمود مشت
stapled
عمود چهارپایه تخت
staple
عمود چهارپایه تخت
normal shock wave
موج ضربهای عمود
stapling
عمود چهارپایه تخت
athwart
عمود به خط میتنی قایق
nadir
پای عمود نافر خط ندیر
abeam
امتداد عمود برمحور طولی
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
batardeau
[دیوار عمود بر روی گودال یا چاله]
t position
حالت یک اسکیت عمود براسکیت دیگر
neotral position
وضع بدن عمود بر سطح مسیر
angle of incidence
زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
rotor incidence
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
velocity gradiant
میزان تغییر سرعت سیال درواحد مسافت عمود بر خط جریان
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
branch cutoff
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
cam ground piston
پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
deflection of vertical
اختلاف زاویهای در هر نقطه بین راستای شاقولی وراستای عمود بر کره مرجع
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
kelly
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively
بطور نافذ بطور زننده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
corn-rowing
[grinning]
راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
grinning
[cornrowing]
[راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند.]
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
streakily
بطور خط خط
wetly
بطور تر
meanly
بطور بد
loosely
بطور شل یا ول
lastingly
بطور پا بر جا
transtively
بطور
atilt
بطور کج
confusedly
بطور در هم و بر هم
flabbily
بطور شل و ول
pettily
بطور کوچک
pettily
بطور جزئی
pestilently
بطور کشنده
doubliy
بطور مضاعف
picturesquely
بطور روشن
circularly
بطور مدور
choicely
بطور پسندیده
piercingly
بطور نافذ
chimerically
بطور واهی
divergently
بطور متباین
centrically
بطور مرکزی
catercornered
بطور مورب
catercorner
بطور مورب
problematically
بطور مشکوک
cardinally
بطور مهم
durably
بطور مستمر
by way of exception
بطور استثناء
middlingly
بطور متوسط
pertinently
بطور مقتضی
averagely
بطور متوسط
editorially
بطور چاپی
cephalad
بطور راسی
prosperouly
بطور مساعد
elliptically
بطور مستتر
emblematically
بطور کنایه
averagly
بطور متوسط
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
by contract
بطور مقاطعه
prolifically
بطور بارخیز
imaginarily
بطور موهوم
briefly speaking
بطور خلاصه
durably
بطور مداوم
pestiferously
بطور مسری
bountifully
بطور فراوانی
barbarously
بطور غلط
perspicuously
بطور روشن
preliminarily
بطور مقدمه
consumedly
بطور زیاد
declaredly
بطور اعلام
plenarily
بطور کامل
deplorably
بطور اسفناک
connectedly
بطور متصل
plaintively
بطور غم انگیز
destructively
بطور مخرب
destructively
بطور مهلک
contagiously
بطور مسری
contrarily
بطور متضاد
pregnantly
بطور پر معنی
preciously
بطور گرانبها
cozily
بطور راحت
preposterously
بطور نا معقول
preposterously
بطور غیرطبیعی
practicably
بطور عملی
contrary to nature
بطور معجزه
preposterously
بطور مهمل
desultorily
بطور بی ترتیب
preventively
بطور دافع
compulsorily
بطور اجباری
discernibly
بطور معلوم
disconnectedly
بطور منفصل
pinchingly
بطور مبرم
dispersedly
بطور متفرق
commodiously
بطور راحت
comkplimentarily
بطور تعارفی
primely
بطور اعلی
cloudily
بطور تیره
disagreeably
بطور نامطبوع
prevalently
بطور شایع
comprehensively
بطور جامع
determinately
بطور معین
comprehensibly
بطور مفهوم
detestably
بطور منفور
compositely
بطور مرکب
digressively
بطور منحرف
dingily
بطور تیره
compatibly
بطور موافق
clandestinely
بطور مخفی
automatism
بطور خودکار
secondarily
بطور متوسط
serially
بطور ردیف
seriatim
بطور مسلسل
shockingly
بطور انزجاراور
suddenly
بطور ناگهانی
horizontally
بطور افقی
illogically
بطور غیرمنطقی
visibly
بطور مریی
signally
بطور برجسته
harmoniously
بطور موافق
simpliciter
بطور مطلق
serially
بطور مسلسل
dejectedly
بطور افسرده
dispiritedly
بطور افسرده
increasingly
بطور زیادشونده
secundine naturam
بطور طبیعی
seductively
بطور فریبنده
illusorily
بطور فریبنده
illusively
بطور فریبنده
fascinatingly
بطور فریبنده
enchantingly
بطور فریبنده
charmingly
بطور فریبنده
materially
بطور عمده
chiefly
بطور عمده
indistinctly
بطور نامعلوم
evenly
بطور هموار
unwritten
بطور شفاهی
poorly
بطور فقیرانه
nervously
بطور عصبانی
highly
بطور عالی
tamely
بطور اهلی
sprucely
بطور اراسته
nationally
بطور ملی
magistrially
بطور مطلق
magisterially
بطور مطلق
roughly
بطور کلی
sprucely
بطور قشنگ
spuriously
بطور دروغی
protectively
بطور حفافی
humanly
بطور انسانی
dully
بطور تیره
incredibly
بطور باورنکردنی
inadequately
بطور نامناسب
sorrily
بطور پست
decidedly
بطور مصمم
emphatically
بطور قطعی
emphatically
بطور موکد
decisively
بطور قطعی
tacitly
بطور ضمنی
locally
بطور موضعی
informally
بطور غیررسمی
spicily
بطور زننده
spirally
بطور مارپیچ
supremely
بطور عالی
savourily
بطور با مزه
auspiciously
بطور مساعد
rankly
بطور فاسد
agreeably
بطور دلپذیر
agreeably
بطور مطبوع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com