English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Other Matches
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
comprehensible <adj.> قابل توضیح
apodeictic قابل توضیح
accountable [explicable] <adj.> قابل توضیح
reasonable [comprehensible] <adj.> قابل توضیح
understandable <adj.> قابل توضیح
explicable <adj.> قابل توضیح
accountable قابل توضیح
explicable قابل توضیح
apodictic قابل توضیح
To explain something in detail . چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
inexplicable غیر قابل توضیح
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
capably بطور قابل
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
heritably بطور قابل توارث
perceptibly بطور قابل درک
explosively بطور قابل احتراق
remarkably بطور قابل ملاحظه
aposematically بطور قابل گوشزد
extricably بطور قابل تخلیص
considerably بطور قابل ملاحظه
laudably بطور قابل ستایش
reliably بطور قابل اعتماد
imaginably بطور قابل تصور
expansibly بطور قابل انبساط
eligibly بطور قابل قبول
separably بطور قابل تفکیک
noteworthily بطور قابل ملاحظه
divisibly بطور قابل تقسیم
admissibleness بطور قابل قبول
questionably بطور قابل تردید
interchangeably بطور قابل معاوضه
estimably بطور قابل احترام
comparably بطور قابل مقایسه
excusably بطور قابل عفو
objectionably بطور قابل اعتراض
inheritably بطور قابل توارث
praiseworthily بطور قابل ستایش
justifiably بطور قابل تبرئه
practicably بطور قابل عبور
habitably بطور قابل سکونت
justifiably بطور قابل تصدیق
presentably بطور قابل معرفی
interestingly بطور قابل توجه
flexibly بطور قابل انحناء
tolerably بطور قابل تحمل
imputably بطور قابل اسناد
improvably بطور قابل ترقی
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
incalculably بطور غیر قابل تخمین
irremeable بطور غیر قابل برگشت
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
inimitably بطور غیر قابل تقیلد
inaccessibly بطور غیر قابل دسترسی
impregnably بطور غیر قابل تسخیر
inalienably بطور غیر قابل انتقال
immeasurably بطور غیر قابل پیمایش
scalar توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
incorruptibly با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
immutably بطور تغییر ناپذیر
alterably بطور تغییر پذیر
inalterably بطور غیرقابل تغییر
irreversibly بطور تغییر ناپذیر
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
gradate بتدریج و بطور غیر محسوس تغییر رنگ دادن
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
variative قابل تغییر
transformative قابل تغییر
transmutative قابل تغییر
displaceable قابل تغییر
changeable قابل تغییر
flexible قابل تغییر
alterable قابل تغییر
moveable قابل تغییر
commutable قابل تغییر
variant قابل تغییر
effable قابل تغییر
tranformable قابل تغییر شکل
flexibility کش دار قابل تغییر
streakier ناصاف قابل تغییر
streaky ناصاف قابل تغییر
ne varirtur غیر قابل تغییر
streakiest ناصاف قابل تغییر
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
variable factors عوامل قابل تغییر تولید
exchangeable آنچه قابل تغییر است
variables آنچه قابل تغییر است
interchangeable آنچه قابل تغییر است
open policy بیمه نامه قابل تغییر
alterable آنچه قابل تغییر است
armature shifting motor موتور با ارمیچر قابل تغییر
flexible آنچه قابل تغییر است
variable آنچه قابل تغییر است
comment توضیح
treatises توضیح
treatise توضیح
commenting توضیح
commented توضیح
paraphrase توضیح
paraphrasing توضیح
paraphrases توضیح
paraphrased توضیح
illustrations توضیح
illustration توضیح
clarification توضیح
elucidation توضیح
explication توضیح
remarking توضیح
explanation توضیح
remarks توضیح
remarked توضیح
remark توضیح
explanations توضیح
protecting محل حافظه که قابل تغییر نیست
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
inelastic غیر قابل انعطاف تغییر نا پذیر
flexible آرایهای که اندازه و حد آن قابل تغییر است
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
protect محل حافظه که قابل تغییر نیست
protects محل حافظه که قابل تغییر نیست
fault description توضیح اشکال
statement شرح توضیح
song and dance توضیح واضحات
error description توضیح مشکل
song and dance توضیح زاید
description of error توضیح خرابی
explanatorily منباب توضیح
exponible توضیح بردار
explian توضیح دادن
explicator توضیح دهنده
defect description توضیح خرابی
error description توضیح خرابی
clearest توضیح دادن
elucidator توضیح دهنده
expositor توضیح دهنده
clears توضیح دادن
fault description توضیح نقص
fault description توضیح عیب
clear توضیح دادن
error description توضیح نقص
clearer توضیح دادن
defect description توضیح نقص
error description توضیح عیب
description of error توضیح عیب
defect description توضیح عیب
illustrative توضیح دهنده
fault description توضیح خرابی
epexegetically منباب توضیح
defect description توضیح مشکل
epexegetically برای توضیح
description of error توضیح مشکل
fault description توضیح مشکل
gloss تفصیل توضیح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com