Dictiornary-Farsi | بطور مثبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
affirmatively	بطور مثبت


Search result with all words

positively	محققا" بطور مثبت
Other Matches

positive	قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
positive externalities	صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
affirmative	مثبت
declaratory	مثبت
poss	مثبت
affirmatory	مثبت
justificatory	مثبت
assertive	مثبت
positive	مثبت
positive sign	علامت مثبت
positive relation	رابطه مثبت
positive reinforcement	تقویت مثبت
positive potential	پتانسیل مثبت
positive side	بخش مثبت
positive pole	قطب مثبت
positive plate	صفحه مثبت
positive modulation	تحمیل مثبت
posivite ray	پرتو مثبت
plus	افزودن به مثبت
positive modulation	پخش مثبت
positive logic	منطق مثبت
aye	رای مثبت
positive skewness	چولگی مثبت
false positive	مثبت کاذب
assertion	افهار مثبت
zincoid	قطب مثبت
if so	در صورت مثبت
hot-wires	سیم مثبت
hot-wired	سیم مثبت
hot-wire	سیم مثبت
hot wire	سیم مثبت
yea	رای مثبت
positivism	مثبت گرایی
positivity	مثبت بودن
positively skewed	چوله مثبت
positive transmission	پخش مثبت
positive transfer	انتقال مثبت
positive slope	شیب مثبت
hot-wiring	سیم مثبت
positive glow	شعله مثبت
an a answer	پاسخ مثبت
anode	قطب مثبت
anode	الکترود مثبت
positive correlation	همبستگی مثبت
positive wire	سیم مثبت
positive lead	سیم مثبت
positive conductor	سیم مثبت
positive column	ستون مثبت
positive charge	بار مثبت
positive brush	زغال مثبت
anodes	قطب مثبت
positive balance	مانده مثبت
positive acceleration	شتاب مثبت
anodes	الکترود مثبت
cation	یون مثبت
positive economics	اقتصاد مثبت
positive electricity	الکتریسیته مثبت
positive transference	انتقال مثبت
affirmative	عبارت مثبت
active balance	موازنه مثبت
positive feedback	بازخورد مثبت
positive feedback	واخوراند مثبت
nonposetive	غیر مثبت
affirmative	اظهار مثبت
positive film	فیلم مثبت
active balance	مانده مثبت
positive element	سازه مثبت
pro-	جنبه مثبت
positive electricity	برق مثبت
positive electrode	الکترد مثبت
pro	جنبه مثبت
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
yea-sayer	گوینده [رای] مثبت
take down <idiom>	مثبت وضبط صحبتها
factorial	حاصلضرب اعدادصحیح مثبت
look at the world through rose-colored glasses <idiom>	خیلی مثبت بودن
averment	افهار قطعی یا مثبت
positive skewness	عدم تقارن مثبت
positive integer	عدد صحیح مثبت
anode	قطب مثبت باطری
cardinals	عدد صحیح مثبت
positive cotton effect	پدیده مثبت کاتن
positive definite matrix	ماتریس همیشه مثبت
crater in positive carbon	گودی کربن مثبت
positive terminal	قطب مدار مثبت
positive post	قطب مدار مثبت
positive feeder	سیم تغذیه مثبت
positron	ذره کوچک مثبت
to answer in the a	پاسخ مثبت دادن
yea	بلکه رای مثبت
anodes	قطب مثبت باطری
cardinal	عدد صحیح مثبت
hydrogen ion	یون +H با بار الکتریکی مثبت
anode	ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
positive integer	عدد صحیح مثبت [ریاضی]
to yet had it	طرف مثبت اکثریت را دارند
polar	دارای الکتریسیته مثبت و منفی
amphoteric	دارای برق مثبت و منفی
anodize	بصورت قطب مثبت در اوردن
anodes	ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
anode glow	شعله مثبت فضای روشن اند
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially	بطور جنگی بطور نظامی
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively	بطور نافذ بطور زننده
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
The pros and cons ( of something ) .	جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
unipolar	سیگنالی که فقط از سط وح ولتاژ مثبت استفاده میکند
favorable balance of trade	موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
polarity	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities	تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
plus sign	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
charge neutrality	تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
polarity	تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
plus signs	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
plus	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
cation	یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
bipolar	استفاده از سط وح ولتاژ مثبت و منفی برای نمایش اعداد دودویی
anticathode	قطب مثبت برق صفحهء پلاتین یا تنگستن دولولهء اشعهء مجهول
favourble balance of trade	تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
reversed	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reverse	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reversing	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reverses	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
polarity	بررسی ایکه کدام ترمینال الکتریکی مثبت و کدام یک منفی است
polarities	بررسی ایکه کدام ترمینال الکتریکی مثبت و کدام یک منفی است
complementation	سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
unipolar	که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند
leontief matrix	اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
bipolar	روش ارسال که از سطح ولتاژهای متفاوت مثبت و منفی برای نمایش دودویی استفاده میکند و صفر دودویی در سطح صفر نمایش داده میشود
transtively	بطور
streakily	بطور خط خط
meanly	بطور بد
wetly	بطور تر
loosely	بطور شل یا ول
atilt	بطور کج
confusedly	بطور در هم و بر هم
flabbily	بطور شل و ول
lastingly	بطور پا بر جا
deplorably	بطور اسفناک
by way of exception	بطور استثناء
by contract	بطور مقاطعه
destructively	بطور مهلک
inconveniently	بطور نامناسب
consumedly	بطور زیاد
contagiously	بطور مسری
contrary to nature	بطور معجزه
cozily	بطور راحت
declaredly	بطور اعلام
incontestably	بطور مسلم
bountifully	بطور فراوانی
inexpressively	بطور گنگ
destructively	بطور مخرب
inconstantly	بطور نا پایدار
briefly speaking	بطور خلاصه
cannily	بطور عاقلانه
cardinally	بطور مهم
centrically	بطور مرکزی
cephalad	بطور راسی
chimerically	بطور واهی
choicely	بطور پسندیده
clandestinely	بطور مخفی
cloudily	بطور تیره
comkplimentarily	بطور تعارفی
commodiously	بطور راحت
compatibly	بطور موافق
circularly	بطور مدور
compositely	بطور مرکب
comprehensibly	بطور مفهوم
comprehensively	بطور جامع
compulsorily	بطور اجباری
contrarily	بطور متضاد
connectedly	بطور متصل
catercorner	بطور مورب
catercornered	بطور مورب
kindlity	بطور ملایم
intransitively	بطور لازم
interruptedly	بطور غیرمسلسل
interruptedly	بطور گسیخته
intermediately	بطور متوسط
intermediately	بطور میانه
interjectionally	بطور معترضه
intemperately	بطور نامعتدل
intelligibly	بطور مفهوم
insolubly	بطور حل نشدنی
insipidly	بطور بی مزه