Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
conversely
بطور معکوس
Search result with all words
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
Other Matches
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
inverse
معکوس
reverses
معکوس
reversing
معکوس
reversible
معکوس
upside down
معکوس
contrary
معکوس
reversion
معکوس
countering
معکوس
countered
معکوس
obverse
معکوس
conversing
معکوس
conversing
:معکوس
converses
معکوس
converses
:معکوس
conversed
معکوس
conversely
معکوس
conversed
:معکوس
converse
معکوس
converse
:معکوس
reversals
معکوس
reverse
معکوس
converts
معکوس
counter
معکوس
reversed
معکوس
converted
معکوس
converting
معکوس
reversal
معکوس
reciprocal
معکوس
vice versa
معکوس
convert
معکوس
negatives
معکوس
negative
معکوس
reverse current
جریان معکوس
reverse control
کنترل معکوس
reversed
معکوس کردن
reversed
معکوس کننده
lateral inversion
معکوس جانبی
inverse function
تابع معکوس
reciprocal
متقابل معکوس
reversing
معکوس کردن
reverse osmosis
اسمز معکوس
reverse pitch
گام معکوس
inverted opening
گشایش معکوس
back formation
اشتقاق معکوس
reverse speed
سرعت معکوس
reverses
معکوس کردن
reverses
معکوس کننده
reverse slope
شیب معکوس
negative relation
رابطه معکوس
reversing
معکوس کننده
inverted structure
ساختار معکوس
reverse
معکوس کردن
countdowns
شمارش معکوس
countdown
شمارش معکوس
reverse gear
دنده معکوس
back resistance
مقاومت معکوس
back conductance
برقرسانایی معکوس
reversal process
جریان معکوس
reversal film
فیلم معکوس
retroaction
عمل معکوس
obversion
استنتاج معکوس
reverse gears
دنده معکوس
dis-
معکوس کردن
switcheroo
عمل معکوس
reverse bias
تغذیه معکوس
reverse bias
پیشقدر معکوس
backset
معکوس وارونه
indian in reverse
هندی معکوس
feedback
تزویج معکوس
reverse
معکوس کننده
back splice
پیوند معکوس
reciprocal
معکوس دوجانبه
invertible
معکوس شدنی
mirroring
معکوس نمودن
inverse feedback
واخوراند معکوس
set back
معکوس پس زدن
opposite
روبرو معکوس
reverse thrust
تراست معکوس
negative correlation
همبستگی معکوس
negative caster
گردش معکوس
inverted file
فایل معکوس
draw back
کشیدن معکوس
opposites
روبرو معکوس
reverse polarity
پلاریته معکوس
inverter
معکوس کننده
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
inverse ratio
نسبت معکوس
invert suger
قند معکوس
inverse
واژگونه معکوس
inverse voltage
ولتاژ معکوس
inverse relationship
ارتباط معکوس
reverse video
ویدئوی معکوس
invert matrix
ماتریس معکوس
obcordate
قلبی معکوس
back-up
معکوس ریختن
back up
معکوس ریختن
reversion
معکوس کردن
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
martially
بطور جنگی بطور نظامی
incisively
بطور نافذ بطور زننده
de-
معکوس عمل کردن
obvert
نتیجه معکوس گرفتن از
reverse video
صفحه نمایش معکوس
reversed battery plate
صفحه باتری معکوس
retroact
عمل معکوس کردن
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
inverse electrode current
جریان الکتردی معکوس
inverse current
جریان ولتاژ معکوس
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
reverse flow regin
ناحیه جریان معکوس
one's complement
معکوس یک عدد دودویی
couple back
معکوس تزویج شدن
back titration
تیتر کردن معکوس
back turns of armature
سیمپیچی معکوس ارمیچر
reverse current circuit breaker
مدارشکن جریان معکوس
shift the rudder
معکوس کردن سکان
retrogress
ترقی معکوس کردن
backfiring
نتیجه معکوس گرفتن
backfires
نتیجه معکوس گرفتن
retrogressing
ترقی معکوس کردن
retrogresses
ترقی معکوس کردن
complements
معکوس یک عدد دودویی
retrogressed
ترقی معکوس کردن
What invert sugar
قند معکوس چیست
complement
معکوس یک عدد دودویی
complementing
معکوس یک عدد دودویی
inverting circuit
مدار معکوس کننده
backfire
نتیجه معکوس گرفتن
backfired
نتیجه معکوس گرفتن
inverse function
تابع معکوس
[ریاضی]
double quartan fever
نوبه ربع معکوس
inverse
تابع معکوس
[ریاضی]
complemented
معکوس یک عدد دودویی
inverted file
فایل معکوس شده
high back resistance diode
دیود با مقاومت معکوس زیاد
backtracking
عمل پیمایش معکوس یک لیست
high back resistance diode
دیود با مفاومت معکوس بالا
back azimuth method
گرای معکوس در اخراج اشعه
peak inverse anode voltage
اوج ولتاژ اندی معکوس
reversion
برگرداندن شیب معکوس دادن
reverse polish notation
نشان گذاری لهستانی معکوس
back scattering
پخش معکوس امواج رادیویی
back scattering
توزیع معکوس امواج رادیویی
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
roll reversal
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
aerofoil type offtake regulator
دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
NOT function
تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
gate
دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
gates
دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
converting
معکوس کردن تازه کردن
converts
معکوس کردن تازه کردن
converted
معکوس کردن تازه کردن
convert
معکوس کردن تازه کردن
recipocal milling
فرزکاری متقابل فرزکاری دوجانبه فرزکاری معکوس
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
atilt
بطور کج
streakily
بطور خط خط
wetly
بطور تر
flabbily
بطور شل و ول
confusedly
بطور در هم و بر هم
loosely
بطور شل یا ول
lastingly
بطور پا بر جا
transtively
بطور
meanly
بطور بد
incommunicatively
بطور کم امیزش
inconclusively
بطور غیرقطعی
inconclusively
بطور ناتمام
off the point
بطور نامربوط
intransitively
بطور لازم
interruptedly
بطور غیرمسلسل
interruptedly
بطور گسیخته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com