English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
inadequately بطور نامناسب
inconveniently بطور نامناسب
Search result with all words
improperly بطور غلط بطور نامناسب
Other Matches
unfit نامناسب نامناسب کردن
unsuitable نامناسب
maladapted نامناسب
unhandsome نامناسب
malapropos نامناسب
timeless نامناسب
foreign نامناسب
misbecoming نامناسب
inappropriate نامناسب
inapt نامناسب
unmeet نامناسب
improper نامناسب
untoward نامناسب
infelicitious نامناسب
unsuitably نامناسب
ill sorted نامناسب ناجور
bad break قطع نامناسب
improper نامناسب نادرست
bad soil خاک نامناسب
mismarriage پیوند نامناسب
incompatible ناجور نامناسب
misplaced نامناسب نابجا
inutile بیهوده نامناسب
incommensurate نارسا نامناسب
unpleasantness وضع نامناسب
unrighteous ناصالح نامناسب
unplayable زمین نامناسب
inopportune بی موقع نامناسب
inappropriate نامناسب ناجور
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
dissocial نامناسب برای معاشرت
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
misbecome نامناسب بودن برای
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
mismate وصلت نامناسب کردن
unapt نامناسب غیر محتمل
flame ارسال پیام نامناسب به کاربر
aliens متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alien متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
add insult to the injury <idiom> [بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
bad page break قطع یا مکث نامناسب صفحه
inapplicable غیر قابل اجرا نامناسب
flames ارسال پیام نامناسب به کاربر
scratch file نوار مغناطیسی برای فایل نامناسب
junk surf امواج نامناسب برای موج سواری
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
de scramble سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
de scrambler وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند
fix تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fixes تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
power approach تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
self- سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند
degradation کمبود کیفیت تصویه به علت اختلال در سیگنال یا کپی گرفتن نامناسب از سیگنال ویدیویی
NetBEUI گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
shoulders [اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
orphaned خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphan خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
loosely بطور شل یا ول
streakily بطور خط خط
lastingly بطور پا بر جا
meanly بطور بد
atilt بطور کج
flabbily بطور شل و ول
transtively بطور
confusedly بطور در هم و بر هم
wetly بطور تر
by way of exception بطور استثناء
centrically بطور مرکزی
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
cephalad بطور راسی
cannily بطور عاقلانه
cardinally بطور مهم
prosperouly بطور مساعد
auspiciously بطور مساعد
attributively بطور اسنادی
problematically بطور مشکوک
briefly speaking بطور خلاصه
automatism بطور خودکار
prolifically بطور بارخیز
bountifully بطور فراوانی
catercorner بطور مورب
averagly بطور متوسط
barbarously بطور غلط
pettily بطور کوچک
by contract بطور مقاطعه
averagely بطور متوسط
catercornered بطور مورب
middlingly بطور متوسط
perspicuously بطور روشن
digressively بطور منحرف
piercingly بطور نافذ
detestably بطور منفور
determinately بطور معین
desultorily بطور بی ترتیب
destructively بطور مهلک
destructively بطور مخرب
pinchingly بطور مبرم
plaintively بطور غم انگیز
deplorably بطور اسفناک
declaredly بطور اعلام
dingily بطور تیره
disagreeably بطور نامطبوع
discernibly بطور معلوم
durably بطور مداوم
durably بطور مستمر
pertinently بطور مقتضی
pestiferously بطور مسری
pestilently بطور کشنده
doubliy بطور مضاعف
pettily بطور جزئی
divergently بطور متباین
dispersedly بطور متفرق
picturesquely بطور روشن
disconnectedly بطور منفصل
plenarily بطور کامل
chimerically بطور واهی
practicably بطور عملی
comprehensibly بطور مفهوم
compositely بطور مرکب
compatibly بطور موافق
preventively بطور دافع
commodiously بطور راحت
comkplimentarily بطور تعارفی
prevalently بطور شایع
cloudily بطور تیره
clandestinely بطور مخفی
primely بطور اعلی
circularly بطور مدور
comprehensively بطور جامع
compulsorily بطور اجباری
preposterously بطور مهمل
preciously بطور گرانبها
pregnantly بطور پر معنی
cozily بطور راحت
preliminarily بطور مقدمه
contrary to nature بطور معجزه
preposterously بطور نا معقول
contrarily بطور متضاد
contagiously بطور مسری
consumedly بطور زیاد
connectedly بطور متصل
preposterously بطور غیرطبیعی
choicely بطور پسندیده
secondarily بطور متوسط
serially بطور مسلسل
serially بطور ردیف
seriatim بطور مسلسل
shockingly بطور انزجاراور
suddenly بطور ناگهانی
horizontally بطور افقی
illogically بطور غیرمنطقی
visibly بطور مریی
signally بطور برجسته
harmoniously بطور موافق
dejectedly بطور افسرده
dispiritedly بطور افسرده
increasingly بطور زیادشونده
secundine naturam بطور طبیعی
seductively بطور فریبنده
illusorily بطور فریبنده
illusively بطور فریبنده
fascinatingly بطور فریبنده
enchantingly بطور فریبنده
charmingly بطور فریبنده
materially بطور عمده
chiefly بطور عمده
indistinctly بطور نامعلوم
simpliciter بطور مطلق
vertically بطور عمود
evenly بطور هموار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com