Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
matter of fact
بطور واقعی
matter-of-fact
بطور واقعی
Search result with all words
objectively
بطور واقعی یا خارجی
roman a clef
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
Other Matches
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
incisively
بطور نافذ بطور زننده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
martially
بطور جنگی بطور نظامی
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
veritable
واقعی
true life
واقعی
actual
واقعی
literal
واقعی
veridical
واقعی
veracious
واقعی
virtual
واقعی
actuals
واقعی
unfeigned
واقعی
ex post saving
واقعی
McCoy
واقعی
positive
واقعی
ex post
واقعی
card-carrying
واقعی
essential
واقعی
objectives
واقعی
right
واقعی
factual
واقعی
righting
واقعی
lifelike
واقعی
factually
واقعی
concrete
: واقعی
righted
واقعی
real
واقعی
very
واقعی
essentials
واقعی
objective
واقعی
actual argument
نشانوند واقعی
never-never land
غیر واقعی
never-never
غیر واقعی
airy-fairy
غیر واقعی
actual address
نشانی واقعی
true
واقعی حقیقی
historical costs
هزینه واقعی
put into effect
واقعی کردن
put into practice
واقعی کردن
actualize
واقعی کردن
carry ineffect
واقعی کردن
actualise
[British]
واقعی کردن
put ineffect
واقعی کردن
implement
واقعی کردن
fulfill
[American]
واقعی کردن
execute
واقعی کردن
carry out
واقعی کردن
accomplish
واقعی کردن
put inpractice
واقعی کردن
carry into effect
واقعی کردن
bring inbeing
واقعی کردن
make something happen
واقعی کردن
bring into being
واقعی کردن
jisen
مبارزه واقعی
real value
ارزش واقعی
real wage
مزد واقعی
real address
آدرس واقعی
real anxiety
اضطراب واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real capital
سرمایه واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real storage
انباره واقعی
real sector
بخش واقعی
nominal
غیر واقعی
very
واقعی فعلی
objective data
دادههای واقعی
out of pocket expenses
هزینه واقعی
unrealistic
غیر واقعی
unrealistically
غیر واقعی
objective value
ارزش واقعی
incidental expenses
هزینههای واقعی
real score
نمره واقعی
real fluid
سیال واقعی
real income
درامد واقعی
down-to-earth
حقیقی واقعی
down to earth
حقیقی واقعی
practical
واقعی کارازموده
practicals
واقعی کارازموده
true complement
متمم واقعی
true complement
مکمل واقعی
true form
فرم واقعی
true power
توان واقعی
true slump
نشست واقعی
make a reality
واقعی کردن
life-size
اندازه واقعی
real memory
حافظه واقعی
real mode
حالت واقعی
real numbers
اعداد واقعی
unreal
غیر واقعی
insubstantial
غیر واقعی
true north
شمال واقعی
life size
اندازه واقعی
true vertical
قائم واقعی
actual key
کلید واقعی
realised
واقعی کردن
realises
واقعی کردن
realising
واقعی کردن
actual velocity
سرعت واقعی
realized
واقعی کردن
actual self
خود واقعی
realizes
واقعی کردن
actual saving
پس انداز واقعی
realizing
واقعی کردن
actual price
قیمت واقعی
actual parameter
پارامتر واقعی
actual loss
زیان واقعی
real
واقعی موجود
actual income
درامد واقعی
actual load
بار واقعی
actualize
واقعی کردن
realize
واقعی کردن
genuine
واقعی حقیقی
actual cost
هزینه واقعی
actual damage
خسارت واقعی
truer
واقعی حقیقی
actual expenses
مخارج واقعی
truest
واقعی حقیقی
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
no par
بدون ارزش واقعی
actual neurosis
روان رنجوری واقعی
pepper corn rent
اجاره غیر واقعی
true meridian
نصف النهار واقعی
false
ساختگی غیر واقعی
conductance
مقدار هدایت واقعی
in the clouds
<idiom>
دور از زندگی واقعی
unreal
غیر واقعی خیالی
ideals
مطابق نمونه واقعی
real national income
درامد ملی واقعی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
real money supply
عرضه واقعی پول
pragmatize
واقعی نشان دادن
ideal
مطابق نمونه واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real interest rate
نرخ بهره واقعی
in the p sense of the word
بمعنی واقعی کلمه
inesse
دارای هستی واقعی
real investment
سرمایه گذاری واقعی
real balance effect
اثر مانده واقعی
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
real will
نظریه اراده واقعی
actual velocity of ground water
سرعت واقعی اب زیرزمینی
actual investment
سرمایه گذاری واقعی
actual instruction
دستور العمل واقعی
abstracts
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
sterling
فاهر وباطن یکی واقعی
incidence
تعلق واقعی مالیات مشمولیت
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
substantive
دارای ماهیت واقعی حقیقی
actual decimal point
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
abstract
جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
entitative
واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
actual carrier
موسسه حمل و نقل واقعی
abstracting
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
underlet
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
over estimate
بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
abstractions
ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
overcapitalize
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
abstractionism
مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
psych out
<idiom>
پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
abstraction
ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
undervaluation
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
undervalue
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
to put it on
پیش از اندازه واقعی نشان دادن
undervalues
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluing
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underrate
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
that was a quasi war
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
It was filmed on location.
صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
underrated
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
declination
مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
nominal value
قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
underrates
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
rectification
تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
foreshortening
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
underrating
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
virtual
شبیه سازی محیط دنیای واقعی توسط کامپیوتر
to overcapitalize a company
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com