Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
complexly
بطور پیچیده یا مخلوط
Other Matches
intricately
بطور پیچیده
perplexingly
بطور پیچیده
admix
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
cisc
مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
wrapped
پیچیده
deep
<adj.>
پیچیده
involved
پیچیده
crackly
پیچیده
wreathy
پیچیده
crimpy
پیچیده
sigmoid
پیچیده
complexes
:پیچیده
complexes
پیچیده
perplexing
پیچیده
jigsaw
پیچیده
jigsaws
پیچیده
sophisticate
پیچیده
in a tangle
پیچیده
intorted
در هم پیچیده
implex
پیچیده
abstruse
پیچیده
verticillate
پیچیده
gordian
پیچیده
crabby
پیچیده
tangled
پیچیده
intricate
پیچیده
obscurant
پیچیده
complex
:پیچیده
muffled
پیچیده
metaphsical
پیچیده
indirect
پیچیده
tortile
پیچیده
revolute
پیچیده
complicated
پیچیده
restiform
پیچیده
complex
پیچیده
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
complicate
پیچیده کردن
reel
نخ پیچیده بدورقرقره
convolute
بهم پیچیده
wounding
پیچیده شدن
reels
نخ پیچیده بدورقرقره
perplexed
مبهوت پیچیده
ravel
چیز در هم پیچیده
rolls
چیز پیچیده
rolled
چیز پیچیده
involute
پیچیده شدن
ballast
فرمولهای پیچیده
complicacy
کار پیچیده
complex system
سازگان پیچیده
complex multiplet
چندتایی پیچیده
convoluted
بهم پیچیده
wound
پیچیده شدن
wounds
پیچیده شدن
roll
چیز پیچیده
complicates
پیچیده کردن
interlaced
بهم پیچیده
complex system
سیستم پیچیده
twisted strata
لایههای پیچیده
complexity
پیچیده شدن
reeling
نخ پیچیده بدورقرقره
recondite
عمیق پیچیده
writhen
درهم پیچیده
complexities
پیچیده شدن
curly chip
براده پیچیده
complicating
پیچیده کردن
reeled
نخ پیچیده بدورقرقره
the matter is perplexed
مطلب پیچیده است
twisted pair
جفت پیچیده شده
crump
پیچیده چین دار
unintelligible
پیچیده غیر صریح
entangle
گیرانداختن پیچیده کردن
volute
طومار پیچیده طوماری
sinistrorse
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
sinistrorsal
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
convolve
بهم پیچیده شدن
microcircuit
مدار مجتمع پیچیده
can of worms
<idiom>
مشکل پیچیده وسردرگم
complex instruction set computer
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
plexus
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
daedal
دارای هوش اختراع پیچیده
plexiform
شبیه خزههای درهم پیچیده
It is an extremely complicated problem.
مسأله بسیار پیچیده ایست
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hassock
کلاله علف درهم پیچیده
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
twisted pair cable
کابل زوج بهم پیچیده
hassocks
کلاله علف درهم پیچیده
intricate design
نقش پیچیده، درهم و مشکل
cisc
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
quad
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
The human brain is a complex organ .
مغز انسان عضو پیچیده یی است
quads
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
baluster-side
[شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
advanced
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
diffusion
روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
cmos
طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
complementary metal oxide semiconductor
طرح مدار پیچیده و روش ساخت
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
primitive
برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
advanced
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
quadrangles
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
quadrangle
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
DSP
مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
angle-volute
[طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
mixers
مخلوط کن
macedoine
مخلوط
admixtion
مخلوط
blent
مخلوط شد
composite
مخلوط
anti freeze mixture
مخلوط ضد یخ
blending
مخلوط
mixer
مخلوط کن
mixtures
مخلوط
blender
مخلوط کن
mixture
مخلوط
blenders
مخلوط کن
mixed
مخلوط
blends
مخلوط
admixture
مخلوط
confused
مخلوط
hash
مخلوط
blend
مخلوط
compost
مخلوط
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
tessellate
کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
roller bandage
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
shields
کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shield
کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shields
کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
primitive
تابع ابتدایی که برای تولید تابعهای پیچیده تر به کار می رود. 2-
shield
کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
ate
که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند
swob
چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
hash
مخلوط کردن
mixers
مخلوط کننده
intermingled
با هم مخلوط کردن
puddles
مخلوط کردن
hot mixer
مخلوط کننده
homogeneous mixture
مخلوط همگن
puddle
مخلوط کردن
heterogeneous mixture
مخلوط ناهمگن
proportioner
مخلوط کن شیمیایی
intermingle
با هم مخلوط کردن
gas mixture
مخلوط گاز
powder mixer
گرد مخلوط کن
mixer
مخلوط کننده
intermingles
با هم مخلوط کردن
intermingling
با هم مخلوط کردن
meddles
مخلوط کردن
meddled
مخلوط کردن
porridge
چیز مخلوط
blend
مخلوط کردن
meddle
مخلوط کردن
blend
مخلوط امیختگی
pug mill
اسیای گل مخلوط کن
laudanum
مخلوط افیون
mixture
بتن مخلوط کن
blends
مخلوط امیختگی
unscourced wool
پشم مخلوط
blends
مخلوط کردن
mingle
مخلوط کردن
mingled
مخلوط کردن
mingles
مخلوط کردن
mingling
مخلوط کردن
mixtures
بتن مخلوط کن
immiscible
مخلوط نشدنی
confect
مخلوط کردن
mixture control
کنترل مخلوط
mixing in place
امیختن در جا مخلوط در جا
mixing
مخلوط کردن
staffs
مخلوط سیمان و گچ
mixes
مخلوط ترکیبی
mixes
امیزه مخلوط
blent
مخلوط کرد
staffed
مخلوط سیمان و گچ
mix
مخلوط ترکیبی
mixed semiconductor
نیمرسانای مخلوط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com