Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
on
بعلت بطرف
Other Matches
skyward
بطرف اسمان بطرف بالا
by reason of
بعلت
owing to
بعلت
due to
بعلت
on account of
بعلت
whenas
بعلت اینکه
posteriori
با پی بردن ازمعلول بعلت
guardian by nurture
قیم بعلت پرورش
time honored
مورد احترام بعلت قدمت
conk out
<idiom>
بعلت خستگی به خواب رفتن
seizes
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seize
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
finality
اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
hydrogen embrittleness
فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
aphonia
فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
blows
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blow
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
take over
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
cenogenesis
تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
nominative appositive
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
avianize
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
frozen assets
دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
attaint
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
season cracking
ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
nominative subject
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
bronchial asthma
تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
bumpers
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
stagnation thesis
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
into
بطرف
in-
بطرف
in
بطرف
at
بطرف
levo
بطرف چپ
foreclosing
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclose
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
amnesia
ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
forecloses
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
apporro
بطرف جلو
riverward
بطرف رودخانه
upwards
بطرف بالا
rearward
بطرف عقب
mediad
بطرف وسط
aport
بطرف چپ کشتی
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
cephalad
متمایل بطرف سر
abaft
بطرف عقب
cityward
بطرف شهر
pakkorro
بطرف بیرون
mesail
بطرف وسط
mesal
بطرف وسط
onwards
بطرف جلو
frontwards
بطرف جلو
frontward
بطرف جلو
edgewise
بطرف لبه
to the east of
بطرف مشرق
eastwards
بطرف مشرق
earthwards
بطرف زمین
earthward
بطرف زمین
downwards
بطرف پائین
dorsad
بطرف پشت
coastwards
بطرف ساحل
coastward
بطرف ساحل
manward
بطرف انسان
toward
بطرف نسبت به
atop
بطرف بالا
homeward
بطرف منزل
upgrade
بطرف بالا
upgraded
بطرف بالا
upgrades
بطرف بالا
upgrading
بطرف بالا
heavenward
بطرف اسمان
orients
بطرف خاوررفتن
orienting
بطرف خاوررفتن
orient
بطرف خاوررفتن
homes
بطرف خانه
home
بطرف خانه
edgeways
بطرف جلوباشد
without
بطرف خارج
upward
بطرف بالا
to
بطرف روبطرف
with
بطرف درجهت
forwards
بطرف جلو
ashore
بکنار بطرف ساحل
norther
بیشتر بطرف شمال
northeastward
بطرف شمال شرقی
deasil
متمایل بطرف راست
inboard
بطرف مرکز کشتی
downswing
نوسان بطرف پایین
downstroke
ضربه بطرف پایین
phototropism
گرایش بطرف نور
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
northwardly
بطرف شمال شمالی
upthrust
حرکت بطرف بالا
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
northwestwards
بطرف شمال غربی
leans
تکیه دادن بطرف
astern
بطرف عقب پسین
outwards
بطرف خارج بیرونی
nobble
بطرف خود اوردن
outward
بطرف خارج بیرونی
athwart
از طرفی بطرف دیگر
southern
جنوبا بطرف جنوب
upstroke
خط منبسط بطرف بالا
ap chagi
ضربه پا بطرف جلو
adaxial
متمایل بطرف محور
uptilt
بطرف بالا کج کردن
nobbling
بطرف خود اوردن
upwell
بطرف بالا رفتن
nobbles
بطرف خود اوردن
leaned
تکیه دادن بطرف
lean
تکیه دادن بطرف
nobbled
بطرف خود اوردن
gravitating
متمایل شدن بطرف
front
بطرف جلو روکردن به
gravitated
متمایل شدن بطرف
fronting
بطرف جلو روکردن به
stern wards
بطرف عقب کشتی
cephalad
متمایل بطرف راس
gravitate
متمایل شدن بطرف
biteuro chagi
ضربه پا بطرف اریب
gravitates
متمایل شدن بطرف
southeastward
بطرف جنوب شرقی
stern ward
بطرف عقب کشتی
pull
بطرف خود کشیدن کشش
pulls
بطرف خود کشیدن کشش
retrorse
بطرف پایین و عقب خم شده
step turn
چرخش بطرف پایین تپه
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
upstroke
حرکت قلم بطرف بالا
overhand
بازی با دست بطرف بالا
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
cockshot
پرتاب تیر بطرف هدف
dextrorotation
گردش بطرف قطب راست
adductor
تمایل عضو بطرف محور
transposing
بطرف دیگر معادله بردن
transpose
بطرف دیگر معادله بردن
starboard
بطرف راست حرکت کردن
bate
بال زدن بطرف پایین
transposes
بطرف دیگر معادله بردن
evanesce
بطرف صفر میل کردن
outcurve
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
cockshy
پرتاب تیر بطرف هدف
comebacker
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
binds
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
lordosis
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
downbeat
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
place kick
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
leg break
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
upload
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
in and in
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
downwash
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
retrorocket
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
skate off
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
slutsky theorem
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
jet propulsion
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
tabbed flap
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
upwash
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
Nomatic rugs
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
spall
تکههای جدا شده از زره تانک بعلت انفجار تکههای پرتاب شده از زره
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig
کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
inflexed
منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com