English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
Other Matches
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
emcee رئیس تشریفات کردن
emcees رئیس تشریفات کردن
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
emcees رئیس تشریفات
emcee رئیس تشریفات
chief of protocol رئیس تشریفات
master of ceremonies رئیس تشریفات
masters of ceremonies رئیس تشریفات
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
formalist تشریفات
ceremoniously با تشریفات
procedures تشریفات
rituals تشریفات
ritual تشریفات
formalities تشریفات
formality تشریفات
unceremonious بی تشریفات
protocols تشریفات
ceremony تشریفات
cermonies تشریفات
ceremonies تشریفات
unceremoniously بی تشریفات
gallery deck پل تشریفات
protocol تشریفات
starches اهارزدن تشریفات
starch اهارزدن تشریفات
ritualism تشریفات دوستی
riteless عاری از تشریفات
ritualistic behavior تشریفات وسواسی
ceremonial تشریفاتی تشریفات
guard of honor پاسدار تشریفات
serviced عبادت تشریفات
service عبادت تشریفات
ceremonials تشریفاتی تشریفات
honor نجابت تشریفات
porotocol department اداره تشریفات
sans ceremonie بدون تشریفات
ritual تشریفات مذهبی
red tape تشریفات زائد
paperwork تشریفات اداری
red carpet تشریفات و احترامات رسمی
Easter Sepulchre تشریفات مذهبی تدفین
circumstances شرط موقعیت تشریفات
beadledom تشریفات ورسمیت زیاد
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
rite مراسم تشریفات مذهبی
All the formalities were carried out. تمام تشریفات انجام شد
quarterdeck محوطه تشریفات ناو
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
To discard formalities . تشریفات را کنا رگذاردن
quarterdecks محوطه تشریفات ناو
solemnly موقرانه با ائین و تشریفات
due process of the law تشریفات صحیح قانونی
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
He is very ceremonious. اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
ceremonious پای بند تشریفات وتعارف رسمی
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
schoolmaster مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
change horses in midstream <idiom> وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
patronised رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
higher up رئیس
presidents رئیس
headsman رئیس
head رئیس
master رئیس
masters رئیس
administering رئیس
head master رئیس
president رئیس
warden رئیس
ruler رئیس سر
rulers رئیس سر
administrator رئیس
administrators رئیس
mastered رئیس
header رئیس
leader رئیس
mugwump رئیس
Deans رئیس
Dean رئیس
administers رئیس
administer رئیس
leaders رئیس
commandants رئیس
commandant رئیس
sheiks رئیس
sheikhs رئیس
sheikh رئیس
directors general رئیس کل
director generals رئیس کل
director general رئیس کل
headmen رئیس
headman رئیس
wardens رئیس
warden رئیس
administered رئیس
superintendents رئیس
directors رئیس
director رئیس
superintendent رئیس
superiors رئیس
superior رئیس
chairman رئیس
sheik رئیس
syndic رئیس
chairmen رئیس
chiefs رئیس
chief رئیس
provost رئیس
provosts رئیس
headers رئیس
anchormen رئیس گروه
chairmen رئیس جلسه
Chief Justices رئیس دادگاه
chairpersons رئیس جلسه
chairperson رئیس جلسه
office manager رئیس اداره
anchor men رئیس گروه
office manager رئیس دفتر
anchor man رئیس گروه
subprincipal نایب رئیس
prefect رئیس فرمانده
Chief Justice رئیس دادگاه
bosses رئیس کارفرما
vice president معاون [رئیس]
bossed رئیس کارفرما
First Lady زن رئیس جمهور
First Ladies زن رئیس جمهور
prior رئیس صومعه
mess president رئیس باشگاه
boss رئیس کارفرما
mint master رئیس ضرابخانه
dominie رئیس اموزشگاه
prefects رئیس فرمانده
principals رئیس مدیر
principal رئیس مدیر
wharfmaster رئیس اسکله
veep نایب رئیس
staff manager رئیس کارگزینی
podesta رئیس شهربانی
post general رئیس کل پست
speaker of parliament رئیس پارلمان
speaker of parliament رئیس مجلس
president of the court رئیس دادگاه
president of the republic رئیس جمهور
Chief of Staff رئیس ستاد
presidentess زن رئیس جمهور
premiering مهمتر رئیس
vice chairman نایب رئیس
vice president نایب رئیس
wharfmaster رئیس بندر
phylarch رئیس قبیله
wagon master رئیس قطار
ringmaster رئیس سیرک
ringmaster رئیس گود
ringmasters رئیس سیرک
ringmasters رئیس گود
premiere مهمتر رئیس
premiered مهمتر رئیس
premieres مهمتر رئیس
head mistress خانم رئیس
vice-chancellors نایب رئیس
vice-chancellor نایب رئیس
vice chancellor نایب رئیس
stationmasters رئیس ایستگاه
stationmaster رئیس ایستگاه
station master رئیس ایستگاه
gun captain رئیس توپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com