English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
grout بلغور قطعات کوچک و نامنظم سنگ دوغاب
Other Matches
dicing طاس تخته نرد بریدن به قطعات کوچک
dices طاس تخته نرد بریدن به قطعات کوچک
diced طاس تخته نرد بریدن به قطعات کوچک
dice طاس تخته نرد بریدن به قطعات کوچک
tessera قطعات کوچک مرمر یاشیشه مخصوص اجر موزاییک
cirrocumulus قطعات ابرهای کوچک وسفیدی که در ارتفاعات زیاد قراردارد
hot valve clearance فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
on board spares قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
new work عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
grout دوغاب سیمان ریختن دوغاب سیمان
grits بلغور جو
meal بلغور
meals بلغور
frumenty بلغور
groats بلغور
cannibalises استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
groat بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
grout دوغاب
emulsioning دوغاب
emulsioned دوغاب
whitewash دوغاب
emulsion دوغاب
slime دوغاب
slush دوغاب
slurry دوغاب
emulsions دوغاب
neater دوغاب سیمان
lime wash دوغاب اهک
grouting دوغاب ریزی
slush با دوغاب پرکردن
grout دوغاب سیمان
bitumen emulsion دوغاب قیر
grout دوغاب تفاله
milk of lime دوغاب اهک
neat دوغاب سیمان
cement grout دوغاب سیمان
grout دوغاب ریختن
neatest دوغاب سیمان
whitewash دوغاب اهک
cream of lime دوغاب اهک غلیظ
grouting تزریق دوغاب سیمان
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
cement paint اندود کردن با دوغاب سیمان
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
unconventional نامنظم
infrequent <adj.> نامنظم
sporadic <adj.> نامنظم
randomly نامنظم
irregular نامنظم
out of kelter نامنظم
random نامنظم
erratic نامنظم
acrostic نامنظم
haywire نامنظم
aperiodic نامنظم
skew polygon کثیرالاضلاع نامنظم
erratic block بلوک نامنظم
by fits and starts <idiom> به طور نامنظم
statistic copolymer همبسپار نامنظم
irregulars ارتش نامنظم
random test ازمایش نامنظم
jerky نامنظم رونده
disorderly نامنظم مختل
irregular polymer بسپار نامنظم
flares باشعله نامنظم سوختن
flare باشعله نامنظم سوختن
sporadic group گروه نامنظم [ریاضی]
jitter حرکت نامنظم اتفاقی
random wound سیم پیچ نامنظم
cross grained دارای رگههای نامنظم
poorly graded دانه بندی نامنظم
buffets نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
buffet نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
randomly حرکت نامنظم الکترونها در داخل یک نیمه هادی
buffeted نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
buffeting نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
flare روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
out of square خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
bias وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
random حرکت نامنظم الکترونها در داخل یک نیمه هادی
biases وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
flares روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
cyclopean [معماری ترکیب شده با شکلهای نامنظم در بلوک سیمانی]
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
airbrush یک ابزار نقاشی که الگوهای نامنظم از نقاط را ایجاد میکند مانند اسپری مکانیکی
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
smithereens قطعات
common items قطعات عمومی
cable accessory قطعات کابل
common parts قطعات عمومی
parts list لیست قطعات
parts list فهرست قطعات
shatters قطعات شکسته
main members قطعات اصلی
web stiffeners قطعات تقویتی
chosen fragments قطعات گزیده
chosen fragments قطعات منتخبه
chrestomathy قطعات منتخب
chrestomathy قطعات برگزیده
trilcgy یا قطعات سه گانه
parts peculiar قطعات مخصوص
common hardware قطعات عمومی
parts peculiar قطعات اختصاصی
bill of material صورت قطعات
table of replaceable partes فهرست قطعات
component drawing رسم قطعات
end product مجموعه قطعات
analecta قطعات ادبی
shell fragments قطعات گلوله
spare parts قطعات یدکی
repair parts قطعات یدکی
parts قطعات یدکی
flinders قطعات شکسته
shatter قطعات شکسته
staff section قطعات سمبه
renovation تجدید قطعات کردن
fracturing مو برداشتن قطعات و وسایل
fractures مو برداشتن قطعات و وسایل
fractured مو برداشتن قطعات و وسایل
fracture مو برداشتن قطعات و وسایل
common parts قطعات یدکی عمومی
cataloging لیست قطعات کاتالوگ
catalogs لیست قطعات کاتالوگ
invar struts قطعات فلزی ضد انبساط
catalogue لیست قطعات کاتالوگ
investment castings قطعات ریخته گی بسته
catalogues لیست قطعات کاتالوگ
cataloguing لیست قطعات کاتالوگ
object assembly test ازمون الحاق قطعات
catalogued لیست قطعات کاتالوگ
cataloged لیست قطعات کاتالوگ
analects قطعات ادبی منتخبات
assembled سوار کردن قطعات
bottom casting قطعات ریخته گی بسته
assemble سوار کردن قطعات
fragmenting قطعات متلاشی خردکردن
bitty متشکل از قطعات ریز
nomenclature نام گذاری قطعات
rebuilds نوسازی کردن قطعات
authorized parts list لیست قطعات مجاز
rebuild نوسازی کردن قطعات
fragments قطعات متلاشی خردکردن
fragment قطعات متلاشی خردکردن
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
assembles سوار کردن قطعات
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
match mark جفتن و جور کردن قطعات
blocky پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
quadrat به قطعات مستطیل تقسیم کردن
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
salvage پیاده کردن کامل قطعات
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
end product قطعات حاصله دستگاه نهایی
phrasing ترتیب بندی قطعات موسیقی
shard شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
shards شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
wiggly block test ازمون قطعات موج دار
weldment قطعات بهم جوش خورده
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
component change order دستور تغییر قطعات یک وسیله
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
sketchbook کتاب محتوی قطعات کوتاه ادبی
anthologist متخصص و متبحردر گلچین قطعات ادبی
boss ناف روی قطعات ریختگی قوز
materiel history خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
collapsible form work قالب قطعات پیش ساخته بتونی
beef cuts قطعات مختلف گوشت لاشهء گاو
bosses ناف روی قطعات ریختگی قوز
bossing ناف روی قطعات ریختگی قوز
connection of loom pieces متصل کردن قطعات دار [قالی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com