Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (22 milliseconds)
English
Persian
serving
بند پیچی کردن
servings
بند پیچی کردن
Search result with all words
strap
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
straps
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
serve
نخ پیچی کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
lashing
طناب پیچ کردن نوار پیچی
solenoid sweep
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
Other Matches
screw jack
جک پیچی
swirly
پیچی
insubordination
سر پیچی
winding
نخ پیچی
jackscrew
جک پیچی
helical
پیچی
helical stairs
پلکان پیچی
end winding
سرسیم پیچی
cox combing
طناب پیچی
filature
ابریشم پیچی
screw slip
خفت پیچی
screw pile
شمع پیچی
screw clamp
گیره پیچی
rewinde
باز پیچی
seizing stuff
نخ طناب پیچی
reed & prince screw
پیچی با سر شکافدار
torsion
انقباض پیچی
winding
سیم پیچی
strapping
باند پیچی
hook bolt
قلاب پیچی
reeling machine
ماشین نخ پیچی
helical
پیچی شکل
leader
فشنگ راهنمای پیچی
transformer winding
سیم پیچی ترانسفورماتور
turbinal
پیچی شکل فرفرهای
winding potential
پتانسیل سیم پیچی
leaders
فشنگ راهنمای پیچی
double layer winding
سیم پیچی دوطبقه
winding resistance
مقاومت سیم پیچی
bolt shank
محور یا شفت پیچی
filament winding
سیم پیچی فیلامان
field winding
سیم پیچی میدان
duplex wound armature
ارمیچر دو سیم پیچی
parallel clamp
گیره پیچی موازی
winding shop
کارگاه سیم پیچی
winding pitch
گام سیم پیچی
winding area
سطح سیم پیچی
helicoidal motion
حرکت پیچی یا مارپیچی
helical conveyor
نقاله پیچی یا حلزونی
internal capacitance
فرفیت سیم پیچی
input winding
سیم پیچی اولیه
primery winding
سیم پیچی اولیه
main winding
سیم پیچی اصلی
magnet winding
سیم پیچی اهنربا
overpacking
لفاف پیچی مجدد
winding coefficient
ضریب سیم پیچی
winding capacitance
فرفیت سیم پیچی
winding machine
دستگاه سیم پیچی
philodendron
گل شیپوری پیچی امریکا
generator winding
سیم پیچی ژنراتور
winding inductance
اندوکتیویته ی سیم پیچی
winding drum
قرقره سیم پیچی
winding diagram
نمودار سیم پیچی
packing sheet
لفاف بار پیچی
low resistance winding
سیم پیچی کم اهم
damping winding
سیم پیچی میراکننده
screw spanner
اچار بکس پیچی
copper winding
سیم پیچی مسی
three phase winding
سیم پیچی سه فازه
pitches
گام سیم پیچی
column screw press
پرس پیچی ستونی
induction coil
سیم پیچی القائی
single phase winding
سیم پیچی یک فازه
pitch
گام سیم پیچی
induction coils
سیم پیچی القائی
relay winding
سیم پیچی رله
stepped thread
کولاس پیچی ناقص
coil winding
سیم پیچی بوبین
honeysuckle
آذین پیچی شکل
communicating pole winding
سیم پیچی قطب کمکی
winding insulation
عایق بندی سیم پیچی
low voltage winding
سیم پیچی فشار ضعیف
winding crodd section
سطح مقطع سیم پیچی
winding bobbin
هسته سیم پیچی شده
starting winding
سیم پیچی راه اندازی
whipping
نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی
high voltage winding
سیم پیچی فشار قوی
high tension winding
سیم پیچی فشار قوی
high impedance winding
سیم پیچی با مقاومت زیاد
high frequency winding
سیم پیچی فرکانس بالا
compound wound motor
موتور با سیم پیچی کمپوند
hardwired
سخت سیم پیچی شده
multi layer coil
سیم پیچی چند لایه
multiphase winding
سیم پیچی چند فازه
eyebolt
پیچی که درانتهای ان سوراخ وجوددارد
d.c. winding
سیم پیچی جریان مستقیم
d.c. winding
سیم پیچی جریان دائم
d.c. series wound motor
موتور با سیم پیچی جریان دائم
creepers
گیاه پیچی یانیلوفری ادم متملق ومرموز
creeper
گیاه پیچی یانیلوفری ادم متملق ومرموز
rag bolt
میخ پیچی که میله ان خارهایابرامدگی هایی دارد
backed bow
کمان نوار پیچی شده برای ازدیاد مقاومت
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
bar winding
میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
solenoid
سیم پیچی بشکل استوانه برای ایجاد میدان مغناطیسی مارپیچ کهربایی
ring
تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
screw picket
میلهای که سر ان پیچی شکل باشد میلههای پیچ دار پایه سیم خاردار
opisometer
الت پیمایش خطهای خمیده که دارای چرخی است و ان چرخ روی پیچی می غلتد
accelerator winding
سیم پیچی سری که در تنظیم کنندههای ولتا از نوع نوسان ساز با باز شدن دوسر پلاتین میدان مغناطیسی را به سرعت کاهش میدهد وباعث بسته شدن هرچه سریعتر پلاتین میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com