English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
petrol بنزین گیری کردن
Other Matches
serivce station ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
petrol gage دستگاه اندازه گیری بنزین
gas level gauge دستگاه اندازه گیری سطح بنزین
gasoline سوخت موتورهای بنزینی بنزین موتور بنزین
throttles جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttle جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
fuels بنزین
benzole بنزین
gassed بنزین
gasolene بنزین
benzine بنزین
motor sprit بنزین
gasses بنزین
fuel بنزین
gases بنزین
storm bird بنزین
petrol بنزین
fuelled بنزین
gasoline بنزین
gas بنزین
fuelling بنزین
fueled بنزین
follow up پی گیری کردن
decoppering مس گیری کردن
ensue پی گیری کردن
ensued پی گیری کردن
ensues پی گیری کردن
filling station پمپ بنزین
fuel filter صافی بنزین
light gasolin بنزین سبک
phenyl اصل بنزین
petrol pipe لوله بنزین
gasses بنزین گازمعده
gasoline drum بشکه بنزین
gasoline barrel بشکه بنزین
petrol filter صافی بنزین
avgas بنزین هواپیما
gasoline can قوطی بنزین
gasoline consumption مصرف بنزین
filling stations پمپ بنزین
gas station پمپ بنزین
gassed بنزین گازمعده
gases بنزین گازمعده
gas stations پمپ بنزین
petrol can باک بنزین
Premium gas بنزین سوپر
gasolinic وابسته به بنزین
gasoline electric بنزین الکتریکی
gasoline dump باک بنزین
petrol container فرف بنزین
aviation gasoline بنزین هواپیما
gas level سطح بنزین
naphtha بنزین سنگین
gas injection پاشش بنزین
premium grade petrol بنزین سوپر
gas inlet valve needle ژیگلور بنزین
gas storage مخزن بنزین
high grade petrol بنزین سوپر
gas recovery بازیابی بنزین
petrol pump پمپ بنزین
gas pump تلمبه بنزین
gas pump پمپ بنزین
gas injection تزریق بنزین
gas tank بخار بنزین
petrol tank مخزن بنزین
gas بنزین گازمعده
fuel pump پمپ بنزین
gas tank پودر بنزین
petrol pump تلمبه بنزین
shells سبوس گیری کردن
shelling سبوس گیری کردن
to split hairs نکته گیری کردن
hold aloof کناره گیری کردن
decarbonize کاربن گیری کردن
crack down on <idiom> سخت گیری کردن
emendate غلط گیری کردن
to give wide berth to کناره گیری کردن از
caviling خرده گیری کردن
retires کناره گیری کردن
caulk بتونه گیری کردن
to keep one's distance کناره گیری کردن
decarbonate کاربن گیری کردن
deburr پلیسه گیری کردن
retire کناره گیری کردن
shell سبوس گیری کردن
precluding پیش گیری کردن
emend غلط گیری کردن
over refine زیادنکته گیری کردن
to take measures اندازه گیری کردن
refuels سوخت گیری کردن
to seclude oneself کناره گیری کردن
measure اندازه گیری کردن
refuelling سوخت گیری کردن
tup جفت گیری کردن
emended غلط گیری کردن
refuelled سوخت گیری کردن
dry-cleans لکه گیری کردن
desalt نمک گیری کردن از
dry-cleaning لکه گیری کردن
dry-cleaned لکه گیری کردن
dry-clean لکه گیری کردن
precludes پیش گیری کردن
dry cleanse لکه گیری کردن
precluded پیش گیری کردن
emends غلط گیری کردن
emending غلط گیری کردن
preclude پیش گیری کردن
refuel سوخت گیری کردن
refueled سوخت گیری کردن
refueling سوخت گیری کردن
targeting هدف گیری کردن
targets هدف گیری کردن
caviled خرده گیری کردن
throw up کناره گیری کردن از
point هدف گیری کردن
proofreading غلط گیری کردن
proofread غلط گیری کردن
seceded کناره گیری کردن
factorize فاکتور گیری کردن
intercepts جلو گیری کردن
targeted هدف گیری کردن
cavil خرده گیری کردن
target هدف گیری کردن
intercepting جلو گیری کردن
secede کناره گیری کردن
intercept جلو گیری کردن
proofreads غلط گیری کردن
fuel سوخت گیری کردن
prevents پیش گیری کردن
ranging قلق گیری کردن
intercepted جلو گیری کردن
fussiness ایراد گیری کردن
seceding کناره گیری کردن
To remove the stains . لکه گیری کردن
preventing پیش گیری کردن
prevented پیش گیری کردن
targetting هدف گیری کردن
fuelling سوخت گیری کردن
prevent پیش گیری کردن
fuelled سوخت گیری کردن
fueled سوخت گیری کردن
secedes کناره گیری کردن
targetted هدف گیری کردن
fuels سوخت گیری کردن
cavilled خرده گیری کردن
cavils خرده گیری کردن
gas inlet valve needle سوزن شیرورودی بنزین
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
unleaded petrol بنزین بدون سرب
gasholder محل نگهداری بنزین
gasoline brick بنزین بااکتان بالا
gasoline dump مخزن موقتی بنزین
gas synthesis ترکیب مصنوعی بنزین
gasholders محل نگهداری بنزین
petrol injection pump پمپ تزریق بنزین
storm bird بنزین ریختن ماشین
gas air mixture مخلوط بنزین و هوا
gasoline gels بنزین تغلیظ شده
gasoline brick بنزین خوش سوز
petrol feed pump پمپ تغذیه بنزین
pr etrol filling station ایستگاه پمپ بنزین
gas form natrural gas بنزین از گاز طبیعی
fuels تقویت سوخت گیری کردن
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
fuelling تقویت سوخت گیری کردن
fuelled تقویت سوخت گیری کردن
fuel تقویت سوخت گیری کردن
fueled تقویت سوخت گیری کردن
hypercriticize زیاده خرده گیری کردن
to keep oneself to oneself کناره گیری ازمردم کردن
to throw up کناره گیری کردن از استعفادادن از
intercross تقاطع کردن جفت گیری
service station ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
gas form natrural gas بنزین حاصله از گاز طبیعی
service stations ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
benzoline بنزین خام یاپالوده نشده
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
Where is the neareset petrol station? نزدیکترین پمپ بنزین کجاست؟
intercedes میانجی شدن میانه گیری کردن
aim قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed قصد داشتن هدف گیری کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
interceded میانجی شدن میانه گیری کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
dispart تقسیم شدن هدف گیری کردن
interceding میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede میانجی شدن میانه گیری کردن
aims قصد داشتن هدف گیری کردن
abdicating کناره گیری کردن استعفا دادن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com