Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
Other Matches
the story is at an end
استان به پایان رسیده است
eol
پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates
پایان دادن پایان یافتن
terminate
پایان دادن پایان یافتن
terminated
پایان دادن پایان یافتن
in my opinion
بنظر من
seemed
بنظر امدن
seems
بنظر امدن
purport
بنظر امدن
looking
بنظر اینده
purported
بنظر امدن
purporting
بنظر امدن
purports
بنظر امدن
beseem
بنظر امدن
seem
بنظر امدن
So it appears ( looks , seems ) that …
اینطور بنظر می آید که ...
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
hulks
بزرگ بنظر رسیدن
hulk
بزرگ بنظر رسیدن
look black
متغیر بنظر امدن
blurred
نامشخص بنظر امدن
blurring
نامشخص بنظر امدن
blurs
نامشخص بنظر امدن
he looks brave
او شجاع بنظر میرسد
face value
<idiom>
بنظر با ارزش رسیدن
blur
نامشخص بنظر امدن
beseem
مناسب بنظر امدن
She has a foreign appearance.
ظاهرش خارجی بنظر می آید
to lool black
خشمگین یا متغیر بنظر امدن
the price was not reasonable
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
To bring something to someones notice ( attention ) .
چیزی را بنظر کسی رساندن
Playing football is not my idea of fun .
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss .
رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
He seems to have a vulgar tongue.
آدم دهن دریده ای بنظر می آید
The two parties seem irreoncilable.
طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
have the last laugh
<idiom>
باعث احمق بنظر رسیدن شخص
may it please your excellency
اگر بنظر جنابعالی خوش ایندباشد
He seems to have a lot of confidence.
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
He is a capable man . he is a man of ability .
بنظر او یک میلیارد تومان بی قابل
[ناقابل]
است
objectify
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
you do not seem well
گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
turn the tide
<idiom>
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
mellows
رسیده
consummates
رسیده
mellowing
رسیده
consummating
رسیده
headed
رسیده
mellowed
رسیده
mellow
رسیده
consummate
رسیده
ripest
رسیده
consummated
رسیده
riper
رسیده
ripe
رسیده
full
بالغ رسیده
floor length
رسیده بکف
Inc
به ثبت رسیده
import
کالای رسیده
in wards
کالای رسیده
imported
کالای رسیده
importing
کالای رسیده
jack in office
رسیده است
fullest
بالغ رسیده
It's time
وقتش رسیده که
approved
به تایید رسیده
approvingly
به تایید رسیده
climactic
باوج رسیده
full fledged
بالغ رسیده
full-fledged
بالغ رسیده
overdue
موعد رسیده
knee high
بزانو رسیده
culminant
باوج رسیده
new arrived
تازه رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
maturation
رسیده شدن
in-
:رسیده امده
in
:رسیده امده
new come
تازه رسیده
ripely
بطور رسیده
overripe
بسیار رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
over ripe
زیاد رسیده
indents
سفارش رسیده از خارج
ripening
رسیده کردن یاشدن
ripens
رسیده کردن یاشدن
saturant
بحد اشباع رسیده
parvenu
تازه بدوران رسیده
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
ripened
رسیده کردن یاشدن
parvenus
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
antemortem
مرگ زود رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
جانم به لبم رسیده
grown
رسیده جوانه زده
indenting
سفارش رسیده از خارج
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
indent
سفارش رسیده از خارج
aggrieved
محنت رسیده مغموم
Did it ever occur to you that …
تا کنون بفکرت رسیده که ...
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
ripen
رسیده کردن یاشدن
inwards
واردات کالای رسیده
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
jumped-up
تازه به دوران رسیده
letterbox
جعبهی نامههای رسیده
letterboxes
جعبهی نامههای رسیده
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
confirmation
تایید ازاطلاعات رسیده
intersection point
نقطه بهم رسیده
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
if i had brains
<idiom>
اگر عقلم رسیده بود
paprica
میوه رسیده فلفل قرمز
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
syngraph
تنظیم کنندگان رسیده باشد
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
it was at its height
به منتهای درجه رسیده بود
paprika
میوه رسیده فلفل قرمز
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
he has been put to his trumps
کاردبه استخوانش رسیده است
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
Has a letter arrived for me?
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
upstarts
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
irreducibility
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
embryonic membrane
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
haricot
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstart
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
I have just received your letter.
کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
ground waves
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
demand frequency
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
semifinalist
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
priming
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
exponent
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
ends
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
to sit out
تا پایان
illimitable
بی پایان
out
<adv.>
پایان
end line
خط پایان
finallist
پایان رس
initiator terminator
پایان ده
hexapod
شش پایان
windup
پایان
illmitable
بی پایان
decapoda
ده پایان
end all
پایان
finish line
خط پایان
period
پایان
eternity
بی پایان
interminate
بی پایان
never ending
بی پایان
never-ending
بی پایان
unending
بی پایان
inconclusive
بی پایان
unfinished
بی پایان
incessant
پی در پی بی پایان
ending
پایان
endings
پایان
finish
پایان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com